شَهر نوشت های محمد صالح زاده رشتی نژاد

روزنامه نگار - پژوهشگر مسایل شهری

شَهر نوشت های محمد صالح زاده رشتی نژاد

روزنامه نگار - پژوهشگر مسایل شهری

 

 

با ارائه مجهولات جدید ( برگه کهنه که دو الی سه ساعت در جیب مانده ) از سوی یک عضوِ ائتلاف چهار نفره شورای شهر رشت ؛ دیگر کار به جایی رسیده است که میبایست خودِ کمیسر هرکول پوآرو از گور برخیزد و طی ماموریتی فوری به رشت عازم گردد. تا از این ابهامات پرده بگشاید. 

 

امام پناهی: شورای ششم رشت از منظر بسیاری، بهترین شورای رشت‌ است! - پایگاه  اطلاع رسانی دیارمیرزا پایگاه اطلاع رسانی دیارمیرزا

تیر 1401 

طنز نوشت:محمد صالح زاده 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ تیر ۰۱ ، ۰۳:۱۸
محمد صالح زاده رشتی نژاد

 

گیل خبر - اخبار گیلان و رشت - سلفی در مسیر یک فاجعه اجتماعیشورا در رشت ؛ با اختلاف زیاد شگفتی ساز ترین شورا در کشور 

شورای شهر در رشت همیشه شگفت انگیز تر از سایر شهرهای کشور بوده است ، اگر به روند برکناری شهردار در ادوار مختلف نگاه بیندازیم ، با برکناری شهرداران در ادوار مختلف ، همچنان رشت با اختلاف به عنوان شهر اولین ها ، البته نه با الغاب دیگر ، بلکه در زمره بیشترین تعداد برکناری شهرداران در دوره های مختلف شورا ، با اختلاف در رتبه الف قرار می گیرد. البته این موضوع خود تنها یک امر پیاپی ای است که میتواند صحه بر این موضوع نهد. با این حال اما شورا در رشت بازهم حرفهای اعجاب برانگیزتری نیز برای گفتن خواهد داشت. که خواهیم دید.

مطلب را زیاد گُنگ و با ابهام بیان نمی کنم ، ساده و روان ؛ کافی است : با یک جست و جوی ساده در اینترنت واژه ( شورای شهر رشت ) را در گوگل جست و جو نماییم. صفحات مختلفی در مورد شگفتی و اِعجاب در ادوار مختلف شورا خواهیم یافت که هرکدام نیز قصه های طولانی در پی دارند. مطالب یکی و دو تا نیست ، هرچه بیشتر صفحات را ورق بزنیم ، شگفتی های دیگری پیدا خواهند شد که هرکدام در نوع خود جالب، شگفت انگیز تر از دیگری خواهد بود.

بدون تعارف هیچ دوره ای نبوده که در رشت ، شورا شگفتی نداشته باشد و نیافریند. گاهی حضور برخی کاندیداهای انتخاباتی ، گاهی نفرات راه یافته به جمع نهایی ، مکالمات بین شورانشینان و اظهارات مختلف آنها ، بحث و جدل های مختلف ، استیضاح و برکناری شهرداران تا انحلال از سوی فرماندار. از کلاه شاپو تا بلامیسر بلامیسر ، تی جان قوربان ، از استاد تاریخی که به هوای بهارستان انصراف میداد و سپس در کابینه دولت خبرسازی می نمود. از شگفت تا مالک تیم ورزشی ،  از پاکبان و عضو شورایی که چک شهردار را پاس می نمود ، از عضوی که برای شهردار در صحن شورا اعلام دعوا می نمود و از نوشتن واژه ای تخصصی در شورا عاجز بود ، از متخصص پوست تا متخصص ترافیک که طرحی را تصویب نمود که کارگشای ترافیک شهر باشد ، اما نه که نشد ! بلکه طرح نیز جمع آوری شد. از برادر لاکچری تا مدیر کارخانه، از بازیگر تا رییس دفتر نماینده . از دو دوره شورایی با دو حزب مختلف که هرکدام تفاوت هایی دارند ، از گیلکی تا ترکی صحبت نمودن!  همه و همه بخش اندکی از شگفتی های قبل و بعد شورا در ادوار مختلف است.

از اینها که بگذریم ؛ شورای ششم در رشت هرچقدر که خواست این تمرکز چند سال اخیر در مدیریت شهری که همه متخصصین آن را موجب تداوم در کار شورایی می دانند و از اوجب واجبات در امر پارلمان شهر است را بدون معطلی اجرا نماید ، نشد که نشد ! شاید بار اول و انصراف شهردار را نتوان به پای شورای ششم نوشت اما هر آنچه بود ، شهردار انصراف داد تا شورای ششم نیز همچون دیگر شوراها در تکاپوی انتخاب شهردار نتواند بدون خطا عمل نماید. خطای اول شورانشینان بی شک انتخاب همتایشان بود ، همتایی که به خوبی میتواند یکه تاز در این امر عمل نماید و به خودی خود همین امر هم باعث برکناری اش شد.

هر چه که بود ؛ شایعه یا واقعیت ! ؟ آدمی که از یکدیگر اطلاع ندارد. اما به فرض که شایعه باشد گرچه شهردار برکنار شده ، پس از برگزیده شدن نفر اول شهر ، بارها اشاره داشت ؛ که قرار بر این شایعه نیست. اما اگر قرار را بر همان شایعه فرض کنیم. آقای شهردار باید بداند که ایستگاه بهارستان ، شهرداری نخواهد بود. شهردار برگزیده که همتای شورانشنیان بود در مورخه هجدهم تیر سال جاری پس از 253 روز طی شده به عنوان نفر اول مدیریت شهری رشت برکنار شد. علوی در این مدت 8 ماه ، عملکرد قابل دفاعی نداشت ، صحت این موضوع را نه تنها در شهر و از زبان شهروندان ، بلکه در عدم حضور علوی در جلسه 18 تیر شورا میتوان یافت. شهردار برکنار شده رشت بدون یک عملکرد بی دفاع پس از 253 روز برکنار شد تا اگر فرض را بر بهارستان بگیریم با خیالی آسوده تر روزها را طی نماید.

فارغ از همه اینها موضوعی که بیش از حد ذهن نگارنده را مخدوش نموده است. جلسه برکناری شهردار رشت بود که در یک بازه زمانی کوتاه در رسانه ها بازتاب گسترده ای داشته است. پس از خبر برکناری شهردار رشت که با هشت رای موافق از مجموع یازده عضو شورای شهر رشت بود. خبری مبنی بر این موضوع که چهار عضو شورای ششم طی نامه ای از فرماندار رشت خواسته اند که روند اخذ رای را مجدد بررسی نماید. چهار عضو شورای شهر رشت ؛ آقایان مجید عزیزی ، رضا عاشری ، نادر حسینی و سید حسین رضویان طی نامه ای کتبی به فرماندار خواستار بررسی مجدد در نحوه رای گیری برکناری شهردار رشت شده اند. و همچنین آمادگی خود را برای حضور در هر گونه مراجع ذی صلاح برای دفاع از موضوع مطروحه اعلام داشته اند.

در واقع این چهار عضو شورای شهر در این نامه کتبی که امضای یکایکشان در نامه مذکور همراه با اسامی موجود است و در رسانه های مختلف منتشر شده است. به این گونه در نامه بیان داشته اند : در چهل و ششمین جلسه فوق العاده شورای اسلامی شهر رشت که با موضوع استیضاح شهردار شهر جناب آقای امیر حسین علوی برگزار گردید. ما امضا کنندگان ذیل با پاسخ ( قانع شدم) به عدم استیضاح شهردار رشت رای داده ایم. اما در شمارش آرا به نحوی عمل شد که 8 رای قانع نشدم از گلدان خارج شد. که در نتیجه منجر به استیضاح شهردار شد.

این سطور بالا برگرفته از متن نامه چهار عضو شورای شهر رشت پس از جلسه برکناری شهردار رشت بود. که بخش جدیدی از شگفتی شورا در رشت را رقم میزند. یادآوری این موضوع که در جلسه قبلی استیضاح شهردار ، فرمانداری به روند جلسه شورا ایراداتی را وضع نموده بود هم آنچنان دور از شگفتی نبوده است که گویا دیگر در مدیریت شهری رشت امری طبیعی است.

اما موضوع تازه که بهتر است، بگوییم ؛ شگفتی و اِعجاب ! برمیگردد به برکناری شهردار رشت که کوتاه مدت ترین دوره ی اجرایی در مدیریت شهری رشت را با یک عملکرد بدون دفاع رقم زده است. این که در یک جلسه استیضاح پس از پاسخ کتبی شهردار به برخی از سوالات شورانشینان رای گیری به صورت رسم دیرین (قانع شدم و نشدم) بر روی برگه هایی که توسط اعضای شورا پّر ، و در دردون گلدان های اخذ رای ریخته شده است. و پس از شمارش آرای و اعلام نتایج توسط ریاست شورا : 8 رای قانع نشدم و 3 رای قانع شدم وجود داشته است. و پس از این اعلام نتایج همانطور که رییس شورا در صفحه شورا اشاره داشته است که مجدد رای ها را به اعضا نشان داده ایم. و همچنین از آنجا که جلسه به صورت زنده از صفحه اینستاگرامی پخش میشد و سایر موضوعات مطروحه ! چهار عضو شورای شهر چنین نامه ای با محتوایی که در نامه مشخص است ، از فرماندار تقاضا بررسی مجدد نموده اند . به همه  احتمالات اگر دقت نماییم. به چندین فرض خواهیم رسید.

محتوای نامه چهار عضو شورای شهر رشت به فرماندار که به صورت کتبی اعلام داشته اند ؛ ما با پاسخ قانع شدم به عدم استیضاح شهردار رای داده ایم. این محتوا همانقدر نگران گننده خواهد بود که در شهر بین شهروندان شایبه هایی را ایجاد و یا رسیدن به حقایقی را هموار مینماید ، که اصلا خوشایند شهر و در شان شهروندان رشت نخواهد بود. اما اینکه چگونه میشود در عرض نزدیک به یکسال این فاصله در نهادی عمومی و مردمی که اصل موضوع آن تکیه بر مشورت و فراهم آوردن محلی برای گردآمدن صاحب‌نظران در مورد یک موضوع و مشورت بر سر موضوع مورد نظر ، پیش آمده است. و این فاصله خواه ناخواه ، بدون تعارف برای مدیریت شهری این شهر همچون دیگر ادوار آینده ای خوش بینانه نمیتوان پیش بینی نمود.

اینکه گروهی ، طیفی و یا حتی نفراتی نسبت به گروه دیگر و سایر همکاران در یک بازه زمانی کوتاه چنین موضوعاتی را مطرح نموده و از مقام بالادست خود درخواست تجدید نظر نموده اند هرچقدر طبیعی باشد اما دور از ذهن است ! دور از ذهن است که با حضور خودشان در همان جلسه ، این موضوع این گونه به انجام رسیده است که در نامه مذکور این افراد اشاره شده : "اما در شمارش آرا به نحوی عمل شد که 8 رای قانع نشدم از گلدان خارج شد." این سطر را مقابل یک دانش آموز ابتدایی که دوره انتخابات شورای دانش آموزی را گذرانده است ، قرار دهیم ، ذهنش تنها به تخلف خواهد رسید. و این جز تشویش در میان شهر و شهروندان پیامد دیگری نخواهد داشت. حتی اگر آنها دلسوز شهر و خواهان تداوم حضور شهردار هم باشند ، اما در یک نهاد عمومی و مردمی چنین فاصله ای دور از ذهن و به ضرر شهر خواهد بود.

اما موضوع دیگری که میتوان در این نامه به آن دست یافت که گویا با نوشتار این متن در نامه که از سوی اعضای شورا خطاب به فرماندار بوده است ، موضوعی که گویا از خاطر شورانشینان دور مانده است و ما با رجوع به ادوار گذشته شورایی در رشت که همیشه همراه با شگفتی های دقیقه نودی  بوده است ، به تغییر موضِع در رویکرد اعضا نسبت به بحث مطرح در دقیقه نود خواهیم رسید. یعنی همانند دیگر تصمیمات شورانشینان در ادوار گذشته و همچنین دوره فوق ، درست در دقیقه های پایانی و وقت اضافه ؛ یک عضو شورا به تغییر موضِع نسبت به رای خود ( قانع شدم ، قانع نشدم )  رسیده است. و با غافلگیری دیگر همراهان خود برخلاف تصمیم جمعی رفتار نموده است.. که حتی پس از شمارش آرا و اعلام شدن نتایج نیز همراه با همان توافق جمعی برخلاف رای خود رفتار نموده است. که اگر  یک بررسی ساده از آغاز به کار شهردار رشت داشته باشیم، با شناخت دیدگاه های مشترک و اختلافات به عدم مجهول بودن موضوع تا حدودی دست خواهیم یافت گرچه این فرض نیز خود آنقدر غیرطبیعی در مدیریت شهری و دارای تضاد است که هرچقدر فرض مان به سناریو به وقوع پیوسته نزدیک باشد اما باید گفت : قدرت شگفتی سازی در شورای شهر رشت همیشه با اختلاف بالاتر از سایر شهرها در کشور بوده است. و این عامل به خودی خود هرچیزی را در رشت عادی می سازد و همراه با اِعجاب و شگفتی است.  اما این نیز همانند آن یک ، بیانگر فاصله ای بین یازده نماینده مردم در پارلمان شهر خواهد بود و همانند آن پیامد منفی اش تنها به ضرر شهر و شهروندان خواهد بود.

 

 

نویسنده : محمد صالح زاده (روزنامه نگار مسایل شهری) 

 

منبع : حکایت گیلان 

 

انتشار در تاریخ نوزدهم تیر سال یکهزار و چهار صد و یک در پایگاه خبری و تحلیلی حکایت گیلان 

 https://hekayatgilan.ir/news/i/10868

 

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ تیر ۰۱ ، ۰۳:۰۳
محمد صالح زاده رشتی نژاد

«گیله مرد» نور چشم «گیلان» است.

برای 30سالگی گیله وا ؛  «گیله مرد» نور چشم «گیلان» استبرای 30 سالگی گیله وا

 

اغلب سعی بر این داشته ام؛ گیله وا را از تنور در آمده، داغ خریداری نمایم، اما این بار نشد، نسخه جدید آن را که با قلم توانمند استاد که سی ساله شده است، را سریعا از تنور در آمده داغ تهیه نمایم. در واقع یه وقفه چند هفته ای از روز انتشار آن تا تهیه نمودن بنده افتاد.

نیمه دوم مهر ماه ۱۴۰۰ در کتابفروشی و نوشت و ابزار دیبا واقع در خیابان بیستون که به تازگی صاحب مهربانش فوت شده، شماره ۱۶۷ گیله وا را خریداری نمودم، سر جلد نشریه پازلی را میبینیم که در چیدمانش به عدد ۳۰ رسیده است، اما صفر آن کامل نشده ، البته اواسط تابستان در کانال تلگرامی گیلتاج ملتفت به عدد ۳۰ حک شده بر جلد شده بودم.

موضوع از این قرار است؛ نشریه وزین گیله وا که توسط استاد "محمد تقی پوراحمد جکتاجی" مدیریت و منتشر میشود به ۳۰ سالگی انتشارش رسیده است. ۳۰ سال عدد کمی نیست برای عمر یک نشریه آن هم در مطبوعات کم رمق، فرسوده و بی رمق کشور ، چه برسد به گیلان! گیلانی که همیشه در هر وادی هشتش گِرُوِ نهش است.

سی سال از عُمر یک نشریه گذشته است ، سی سال فراز و فرود ، سی سال برای من که تا چند ماه دیگر به این عدد سنی خواهم رسید شاید بی معنی باشد، اما سی سال مستمر کار کردن و انتشار یک نشریه آن هم در وضعیت خاص سیاسی و اجتماعی،قلبی وسیع و تلاشی مجدانه میخواهد.

این عدد مرا یاد چند سال پیش میندازد؛ زمانی که خدمت سربازی را بعد از ۱۸ ماه به پایان میرساندم، پدرم هم مقارن با پایان خدمتم بازنشسته میشد، روزهای دم عید ۹۸ بود، که به این عدد فکر میکردم، اما سی یک عدد خالی نبود، سی سال هر روز کار کردن، سی سال از صبح تا پایان ساعت کار کردن بود، به روایتی اگر هر سال را همان ۳۶۵ روز بگیریم، میشود ۱۰/۹۵۰ روز مستمر کار‌کردن ، کار‌کردن و کارکردن! در گفتن و نوشتن ساده هم اگر بنظر رسد، کافی است که چشم را ببندیم و سی سال مدام کار کردن را یادآوریم. گیله وا ؛ دو ماهنامه تخصصی فرهنگی، هنری و پژوهشی - گیلان شناسی (به دو زبان گیلکی) در شماره ۱۶۷ ،سال سی اُم ، مرداد و شهریور ۱۴۰۰ در شرایط وخیم کرونا در ۴۸ صفحه به قیمت ۲۰ هزار تومان منتشر شد.

از دهه هشتاد خورشیدی با این نشریه توسط خانواده آشنا شدم، هنوز سنَم به ۱۵ سال نمیرسید، به صورت پراکنده و مستمر تا به امروز به همراهم است. از آنجایی که به جمع آوری اسناد، مطبوعات و آرشیو قدیمی علاقه مندم، در آرشیو اَم حتا نسخه هایی از دهه هفتاد نشریه گیله وا را دارم. "گیله وا" تنها یک نشریه یا دو ماهنامه ی ساده ای نیست که در مطبوعات گیلان حرف اول را می زند، گیله وا تاریخ گیلان است. صد و شصت و هفت شماره گیله وا در ۳۰ سال در مجموع کتابی است درباره گیلان. در واقع؛ تاریخ گیلان به روایت گیله مرد دوست داشتنی مطبوعات گیلان که به گردن گیلانیان داخل استان، خارج استان و خارج کشور حق دارد. گیله وا؛ روایت گری ست برای نسل های حاضر که برایشان همه چیز آماده است، اما آنطور باید و شاید پی اَش نیستند.

از گیله وا نمیتوان به سادگی به عنوان یک نشریه رد شد، گیله وا نشریه وزینی است که پا را فراتر از مطبوعات گذاشته، گیله وا سند گیلان است، هویت گیلان است. گیله وا ؛ مبارکی ست که از گفتن والامقامی اش عاجز هستم.

در شماره ۱۶۷‌ نشریه که اولین شماره از سال سی اُم است، به رسم دیرینه سرمقاله ای با قلم شیوای استاد محمد تقی پور احمد جکتاجی منتشر میشود، یادداشتی با تیتر "بسی رنج بردم در این سال سی" که با اشاره ای به "حرف اول از سال سی ام" کار شده، و این چنین مینویسد: [گاهی لازم است انسان بایستد و پشت سر خود نگاه کند و ببیند چقدر از راه را پشت سر گذاشته است. آیا راست آمده یا کج و کوله پیموده است. آیا درست آمده یا خطا کرده است.]

پس از خواندن یادداشت فوق در دو صفحه ابتدایی شماره اول از سال سی اُم میتوان چشمها را با خیره نمودن به نقطه ای به تمامی دردها و رنج‌های حوزه نمناک جلگه کاسپین که در نقاطی مرتفع میشود، رسید. این یادداشت به عمیق ترین نقطه قلب نه تنها مخاطبین "گیله وا" بلکه هر آدمی در این کره خاکی ضربه میزند ، غم های گیلان از آلوده ترین رودخانه هایش گرفته تا کوه زباله اش در سراوان، از تغییر بافت جمعیتی شهری و روستایی تا مهاجرت های بی اساس، خشکی تالاب ، از تغییر کاربری های روستایی تا مشکلات مدیریتی در سطح استان، همه و همه که شرح تمام رنج های استان در این جا گنجانده نمیشود را میتوان در لابلای سطور این یادداشت لمس‌نمود.

برای نسل تازه مطبوعات و رسانه گیلان که با مجازی در گیر و دار هستند، لمس مطبوعات مکتوب شاید آنچنان پُر وضوح نباشد، اما در این میان برخی از همین نسل تازه کم و بیش لذت مکتوب را چشیده اند. مکتوب همانطور که از اسمش پیداست، مشخصا همانند مجازی فانی و از بین رفتنی نیست. سالهای سال دوامش مداوم است و فقط بستگی‌به نوع نگهداری آن دارد، اگر جویای آن باشی و از ماندگاری اش مانا شوی، و بدانی چه گوهری نابی ست، میتوانی در بقای آن حافظ باشی.

برخلاف مطبوعات و رسانه های مکتوب که باقی می‌مانند، مجازی فانی است در واقع هر آن با هر عامل از بین برنده ای احتمال از بین رفتنش وجود دارد، و همانند ویروس کرونا، ویروس به جان افتاده سایتها، وبسایتها ، وبلاگ ها و سایر فضای مجازی واکسنی ندارد که بتوان امیدی به برگشتن آن داشت. اقبال نسل من و ما که در اوایل دهه هفتاد مقارن با شروع انتشار گیله وا به دنیا آمدیم، و شانس آوردیم در حین تحصیل مان به جان بشریت هنوز این ویروس نائل نشده بود.ما همچنان نشستن روی میز و نیمکت، زنگ ورزش، دیکته و اردو تفریحی و معلمین با ثبات و معرفت دار که هرچند بَد خُلق بودن اما هر طور شده در آموختن سواد از جان مایه می نهادند را تجربه نموده ایم. گرچه زدن خط کش های چوبی به دست ها دردناک بود اما زنگ‌هایی که معلم غیب داشت، معلم پرورشی می آمد و در خارج درس چیزهایی می آموخت که جذابیت خاصی داشت.

عمر با عزت دهد به غلامرضا اکبرزاده دبیر ادبیات آموزش و پرورش گیلان که دوره ای ناظم دبیرستان احسان بخش بود، اهل قلم، شاعر بود و گیلکی میسرود، با شیون حشر و نشر داشت، سعی داشت ارتباط دوستانه ای با دانش آموزانش برقرار‌ کند. جَرقه های مطبوعات، پژوهش، گیلانشناسی و ادبیات و شعر گیلکی و همچنین گیله وا توسط او شکل گرفت، در دبیرستان از ادبیات گیلکی بیشتر آموختیم.

آن روزها هنوز مثل این روزها نبود،دانش آموزان روی دیکته هایشان حساس بودند، معلم ها زبان گیلکی میدانستند و صحبت نیز میکردند، نه مثل الان که پدر و مادران دهه شصت و هفتاد کسر شان بدانند که با بچه های خود گیلکی صحبت کنند و از ترس اینکه مبادا بچه لهجه دار شود، از اصل و هویت میکاهند تا این مدرنیته ابتذال پُربار باشد. سن عددی گیله وا چند ماهی از نگارنده این سطور بزرگتر است، شماره های اولین این نعمت والای گیلان زمین که کوشش سالهای استاد است، را وقتی ورق میزنم و میخوانم، افتخاری است که میتوانم به آن خشنود باشم که چنین گوهر نایابی را در سرزمین پدری و مادری ام گیله مرد با دستان پرتوان و اصالت ماندگارش سی سال مدام نشر داده است.

در قسمتی از یادداشت حرف اول از سال سی اُم مینویسد:

[بیست و نه سال را پشت سر گذاشتیم، به سی سالگی رسیدیم. اما خودمان را گول نزنیم این سی سالگی نه برای ما لطف و مزه ای دارد دیگر، نه برای مخاطبان و خوانندگان ما آن اهمیت گذشته را دارد. گذشت آن دوره که قدمت و تاب آوری ۲۰ سال و ۳۰ سال و بیشتر اعجاب انگیز بود و حرمت داشت. حالا ما همه دچار تغییرات حال شده ایم،تغییراتی ناشی از تغییر تحول جهان و پیرامون،منطقه و کشور.

پیش از این سطر هم این چنین مینویسد:[ آنی یک سال دیگر هم گذشت بی آنکه تابستانش را به فراغت سر کنیم، با پائیزش حال کنیم، زمستانش را حس کنیم و بهارش را بو! سال آمد و گذشت. ۱۳۹۹ رفت و ۱۴۰۰ آمد. قرن تازه شد! خودمانی تر و آشنا تر بگوئیم، نوروز بل ۱۵۹۴ رفت و نوروز بل ۱۵۹۵ آمد بی آنکه شاد باشیم و شادی کنیم.]

سعی داشته ام همین رقم سنی که گذرانده ام، که از لحاظ سنی چند ماهی از گیله وا کوچکتر هم هستم، هر آنطور که شده بدون تملق و چاپلوسی به سر گذرانم؛ اما گیله مرد نورچشم مان است. چندی پیش ویدئویی از گیله مرد در اینستاگرام توسط بچه های خوش معرفت گیلان منتشر شد، دقیق اسم شان را به خاطر ندارم، از بس این فضای مجازی انبوه است، چنین تیتری یاد دارم که استاد جکتاجی را گیله مرد خطاب کرده بودند، به راستی گیله مرد نور چشم مان است، نور چشم گیلان و حوزه کاسپین است.

در سطور بالا که قسمتی از یادداشت اول سال سی را به قلم گیله مرد آوردم، از گذر سالها میگوید، در جایی اشاره دارد : راستی زمان چه زود گذشت! آه ، این سی سال رفته را نمی گوئیم.یک سال آخر منظورمان است. در یادداشت اول از سال بیست و نهم که در سال ۹۹ منتشر شد، در همین قسمت سرمقاله ای با عنوان (ایام به کام نیست) را به رشته تحریر در آورد، که با قلم شیوایش مصیبت هایی که بر سرمان ریخته و بیماری کرونا را به تصویر کشید و از معضلاتی میگفت که در طی این سالها همه مان در زندگی حس‌کرده ایم.

اما در گذر سالها از ۹۹ به ۱۴۰۰ در همین یادداشت اول سال سی جمله ای دارد که در سطور بالا به مختصر آورده ایم؛

[خودمانی تر و آشنا تر بگوئیم، نوروز بل ۱۵۹۴ رفت و نوروز بل ۱۵۹۵ آمد.] اینکه گیله مرد نور چشم مان است اینجا ثابت میشود، اینکه اصل و هویت در چهارستون اش قد برافراشته، خداوند عمر با عزت دهد که باز هم برایمان از این اصالت گیلانی اش بنویسد و ما افتخار کنیم و به زبان امروزی حال کنیم. و وجود پاکش برای مان مایه مباهات باشد.

جایی میخواندم که از سده بیستم نابسامانی و ناخشنودی آغاز شد، انسان از سده بیستم به سوی یک نوع اضطراب عمیقی پیش رفت، و از آن به بعد تا به عصر کنونی انسان امروز با مسائلی همچون اضطراب، ملال، افسردگی،غربت، بی معنایی عمیق و تنهایی رنج میبرد. انسان عصر حاضر اضطراب و تنهایی ای نسبت به گذشته تجربه میکند، که به نوعی از خود بیگانگی منجر شده است.

این روزها بغیر موضوعات ملال آور، معضلات ، نابسامانی ها، وضعیت اقتصادی و همه ی مشکلات بزرگ و کوچک ، کرونا در طی این دو سال غوز بالای غوز بود که در زندگی کوچک و بزرگ تاثیرات خود را داشته است. در میان این چندین سال اخیر و نوسانات دلار ، پول رایج مملکت و تورم ها که بر هر صنف و قشری اثر بجا گذاشته، مطبوعات در کشور به شدت آسیب دید که به پایان کاری خیلی از نشریات منجر شد، به قول گزارشی که در پایگاه خبری مرور منتشر شد به فروپاشی مطبوعات رسید. روزنامه نگارانی که بیکار شدند، مهاجرت کردند، یا حتا خودکشی و یا با تصادف در حین گزارش از دنیا رفتند.

کار مطبوعات و رسانه، روزنامه نگاری و خبرنگاری یا هیچ است یا عشق! هر دو را دارد، اگر پول ندارد، اگر خرید کاغذ به صرفه نیست، آدمهایی دارد که به عشق حرفه خود زنده اند، اگر هم هیچ دارند، اما اصل مطلب که سَر پایشان نگه میدارد، همان عشق است.

شماره ۱۶۴ گیله وا در سال ۱۳۹۹ در سرمقاله (ایام به کام نیست) استاد جکتاجی این چنین مینویسد: [بیست و نه سال پیش که صحبت از آزادی قلم، اندیشه و بیان میشد. گیله وا زائیده آن دوران است، آن زمان در گیلان کمتر از ده نشریه منتشر میشد. گیله وا احتمالا هفتمین یا هشتمین نشریه بود که مجوز انتشار گرفت و با چه امیدی هم شروع به کار کرد. تمام این نشریات در رشت منتشرمی شدند. امروز، نزدیک به ۲۰۰ عنوان نشریه در گیلان مجوز چاپ دارد. در هر شهرستانی حداقل یک و حداکثر چند نشریه چاپ میشود اما آیا کثرت دلیلی بر توسعه است؟ این کثرت چه گلی بر سر خود و خوانندگان و گیلان زده است یا می زند. امروز دغدغه اول هر نشریه ماندن و حفظ موجودیت خود است و بعد رسالت رسانه ای آن، ماندن و حرکت روی لبه تیغ است، اما به چه بهایی و برای چه و کی و چه منظور و نیت و هدفی؟

اکنون در سال ۱۴۰۰ به سامانه جامع رسانه های کشور که رجوع میکنیم ؛ در گیلان به ۴۴۹ رسانه مجوز دار (مکتوب و مجازی) خواهیم رسید؛ روزنامه چاپی ۱۰ عدد، هفته نامه ۴۸ عدد، دو هفته نامه ۱۰ عدد، ماهنامه ۴۴ عدد، دو ماهنامه ۶ عدد، فصلنامه ۴۶ عدد، دو فصلنامه ۱۲ عدد، سالنامه ۲ عدد که در جمع چاپی (مکتوب) به رقم ۱۸۷ عدد میرسیم. و سایر ارقام مربوط به رسانه های مجازی بر خط و غیر برخط است.

در طی دهه اخیر و انبوه فضاهای مستقل مجازی و اپلیکشن های مختلف هم باعث شد، گروهی از فعالیت های رسانه ای مجازی بر روی اینستاگرام،تلگرام و واتس اپ به صورت جداگانه فعالیت نمایند، هیچ گونه تعهد نسبت به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی نیز ندارند، مجوزی نیز در کار نیست. سرعت نشر و پخش اخبار هم افزایش یافته است.

البته بسیاری از اطلاع رسانی ها در فضای مجازی بدون آیین صحیح نگارش خبر صورت میگیرد، و استقبال هم بنا به دسترسی سریع و سرعت انتقال در میان عموم مردم زیاد است. مثلا اتفاقی که در عصر یک روز شهر می اُفتد، سریعا در کانال های تلگرامی و پیج های اینستاگرام منتشر میشود، و طبق روال روزنامه های چاپی در آن ساعت از شبانه روز، روزنامه جدید صبح فردا بسته و به زیر چاپ رفته است، آن خبر علنا سوخته محسوب شده، و در شهر، استان و عموم جامعه پخش شده است، و هیچ فایده و تغذیه مناسب خبری برای فردای روز بعد در روزنامه نخواهد داشت.

فضای رسانه ای همانطور که در یادداشت آقای جکتاجی خواندیم؛ نسبت به بیست و نه سال گذشته متفاوت شده است. همانطور که دیگر زمانه، زمانه ی گذشته نیست.

طی بیست و نه سال از ۱۰ نشریه آن زمان به گفته ی مدیر و صاحب امتیاز گیله وا در سال ۱۴۰۰ نشریه های چاپی ما به رقم ۲۰۰ رسیده است و مجموعه رسانه های مکتوب و مجازی ما ۴۴۹ عدد است. در کنار این رسانه های مجوز دار از سوی اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی؛ قطعا بیش از ۱۰۰ مورد دیگر مکتوب و مجازی در حین گرفتن مجوز هستند، برخی نیز در این میان اشتیاقی به اخذ مجوز ندارند و بدون مجوز فعالیت دارند که تقریبا میشود تعدادشان را بالغ بر ۲۰ الی ۳۰ مورد حدس زد، و همچنین فضاهای دیگر مجازی و اَپ های مختلف که به صورت کانال و پیج های اطلاع رسانی و انتقادی فعالیت دارند. که این رسانه های مجازی اجتماعی هم شاید بتوان ۳۰۰ الی ۴۰۰ مورد بلکه بیشتر نام برد، شهروند خبرنگار را هم به این لیست میتوان اضافه نمود.

با همه اینها خروجی بسیاری از رسانه ها با عنوان اطلاع رسانی و تولید خبر که در حال فعالیت هستند، انتقاد ها، تحلیل ها و پژوهش هاو گزارش های مطبوعاتی نسبت به آن تعداد مجوز دار، در حال مجوز و بدون مجوز ، فعالیت بسیار اندک محسوب میشود.

سابق روزنامه نگاران و خبرنگاران خودشان مسئولیتی داشته اند، اما امروزه مسئولین و مدیران خودشان خبرنگار دارند. این موضوع تا به حدی رسید که برخی از پایگاه های خبری بجای تعهد به گیلان و تعلق به هویت این سرزمین برای استاندار غیربومی اخبار تهیه می نمودند، تا استاندار غیربومی که ضعف های بسیاری هم داشته را از استان دیگر به گیلان بیاورند! در واقع سطح امورات برخی از رسانه های مجازی تا این حد پایین آمده است. که بجای هویت رسانه ای خود و تعهد نسبت به کار و سرزمین برای دیده شدن، و همچنین امتیازهای دیگر که با تولید خبر و محتوا سعی بر دیده شدن مدیر و یا فلان مسئولی دارند.

جکتاجی در گیله وا شماره ۱۶۲ مینویسد:[ بیست و هشت سال پیش گیله وا هر ماه منتشر میشد، و عنوان ماهنامه داشت، اگر تاخیری در انتشار ماهنامه اش رخ میداد با انتشار یک ویژه نامه موضوعی وقفه آن را جبران میکرد. حداقل ۴۰ ویژه نامه در کارنامه مطبوعاتی گیله وا وجود دارد که خود مجموعه ای است قابل اعتنا. ]

در مقابل این یادآوری از بیست و هشت سال قبل ادامه میدهد (امروزه):[ اینکه هر دو ماه یک بار منتشر میشود و گاه با یک ماه وقفه همراه است، برای اینکه نشریه ای است مستقل و قائم به ذات که به هیچ نهاد و جناحی وابسته و به هیچ وکیل و وزیری نزدیک نیست،طبیعی است که نمیتواند از پس گرانی های مستمر و غیرقابل کنترل هزینه ها بر آید و به سختی منتشر میشود.]

این روزها همانطور که جناب جکتاجی با پرسشی فرمود؛ کثرت دلیلی بر توسعه است؟ این کثرت چه گلی بر سر خود و خوانندگان و گیلان زده است یا می زند. رسانه با انواع و اقسام غلطهای املایی و نگارش خبری بدون خواندن مجدد و اصلاحیه، خبر را روی سایت بالا میاورد و نشر میدهد. که در میان اخبار ریز و درشت از هر مسئول و مدیر، اعضای شورا و شهرداری ها، منطقه آزاد و دیگر مناطق خبر خیز، به نسبت تحلیل و انتقاد سازنده بسیار اندک است. اما رسانه های قدیمی گیلان از روزنامه جنگل گرفته که در زمان نهضت جنگل و میرزا کوچک که به تازگی توسط نشر ایلیا منتشر شده، پر بار تر و پر محتوا تر است‌‌. (فرصتی شد در اینجا از مدیران نشر فرهنگ ایلیا ؛ آقا میرزا نژاد موحد و شادی پیروزی که این دو عزیز به تازگی فرزندشان‌را از دست داده اند ، دلجویی نمایم ، برای سالها فعالیت صادقانه در عرصه نشر و پژوهش با موضوع گیلانشناسی و عرض تسلیت داشته باشم. این دو عزیز نیز بر گردن گیلان و گیلانیان حق دارند.

در واقع برخی از مطبوعات قدیمی حکم محتواها و اسناد تاریخی را دارند، همانطور که گیله وا مجموعه ای فاخر از موضوعات مختلف اعم از گیلان شناسی های متعدد،زبان شناسی (گیلکی)، تاریخ گیلان، تاریخ قیام جنگل، تاریخ معاصر گیلان، فرهنگی، هنری و ادبیات گیلکی است. گیله وا؛ نه تنها با رسانه های هم عصر خود قابل مقایسه است، رسانه های کنونی هم توان رقابت با گیله وا را از لحاظ محتوا و تالیف ندارند. گیله وا ؛ سندی از تاریخ قدیم و معاصر گیلان است. در عین حال که هر شماره از نشریه به زمان حال میپردازد، توسط دیگر نویسندگان نیز پژوهش ها، مقالات و گزارش هایی با محوریت فرهنگی،هنری و پژوهشی - گیلانشناسی به مخاطب ارائه میدهد، این روند به مدت سی سال تا به امروز ادامه دار است.

در سرمقاله شماره ۱۶۲ گیله وا آمده: [آن زمان خرج یک شماره کمتر از دویست هزار تومان بود، الان هر شماره آن حداقل هشت میلیون تومان بیشتر هزینه دارد. این اختلاف هزینه در عرض نزدیک به سی سال از اساس غیر عادی و توجیه ناپذیر است.]

در سرمقاله "ایام به کام نیست" نیز نوشته است: [ نخستین شماره گیله وا با قیمت ۴۰ تومان عرضه شد ، اینک اما قیمت مجله ۱۵۰۰۰ تومان شده است یعنی ۳۷۵ برابر! تازه آن هم دخل و خرج نمیکند. سابق بر این‌گیله وا ۴۰۰۰ تیراژ داشت، الان ۱۰۰۰ نسخه تیراژ دارد]

استاد جکتاجی در شماره ۱۶۲ گیله وا در مورد مخاطب و سلیقه آن اینطور مینویسد:

[مطالب گیله وا در همان حال و هوا و همان هدف و نیت بوده و هست. (منظور طی این ۳۰ سال است)

ادامه میدهد: [شاید ذوق و سلیقه مخاطب تغییر کرده. همین مطلب را در قالب ساده تر و سریع تر میخواهد در موبایل خود ببیند.]

نکته ی جالب در مورد سلیقه مخاطب نسبت به دهه های گذشته را به این شکل مینویسد:[عمق مطلب و دقت در آن و ارزش و اعتبار سندیت مهم نیست. نیازی به ورق زدن ندارد،نمیخواهد بخواند و تعمق کند،میخواهد با لمس انگشت ببیند و لذت آنی ببرد و تخلیه شود و برود سر مطلب بعدی. راستش دیگر اصالت کار،هدف،عدم وابستگی، سخت جانی، تاب آوردن و ادامه راه چندان ارزشی ندارد و بهایی به این مقولات داده نمیشود، به عکس بهره آنی، ارضا کننده و کافی است.

استاد جکتاجی از مخاطب و جامعه، شناخت کاملی دارد، برای روزنامه نگاری که حدود ۵۰ سال است که در این زمینه کار نموده، و با تغییرات مختلف جامعه همراه بوده است، و دگرگونی های سیاسی ، فرهنگی ، اجتماعی در جامعه را می شناسد، اما آنچه که او را مجاب نموده که همچنان با انواع سختی هایی که وجود دارد ، کار کند و مجدانه تلاش نماید برای هر شماره از نشریه و به مدت سی سال در نشر آن وقفه نیندازد، تنها عشق به این حرفه و سرزمین میتواند؛ او را مجاب کند. میبنیم که توضیح داده از کمتر شدن تیراژ گیله وا ، هزینه گزاف نشر ، تفاوت سلیقه مخاطب، وجود فضاهای مجازی، سرعت و انتقال اخبار ، این ها را اگر کنار هم بگذاریم، غیر از ناامیدی در این حرفه حاصل نمیشود. در این میان ؛ با تحمل همه ناامیدی ها و معضلات تنها عشق را میتوان جست‌. که راهی برای حرکت و تلاشی است که بازهم کورسوی امیدی را با عشق می یابد، و برای مخاطب گیله وا را نشر میدهد. نشریه گیله وا به صورت مستقل بدون ارتباط با سازمان ها و ارگان ها و تهیه بودجه از اداره فرهنگ و ارشاد ، خانه مطبوعات با محتوای عمیق ، گزارش های جان دار ، پژوهش های موثق به کار خود ادامه میدهد.

جکتاجی در جای دیگر مینویسد: [در چنین جوی و چنین بحرانی که جامعه با آن روبروست، زیر و رو، بالا و پایین، فراز و فرود چنان در هم تنیده اند. تومی مانی آیا آن روز که شروع کردی و هنوز ۴۵ سالت بود و تا حدی جوان، حالا که ۲۹ سال گذشته و ۷۳ سالت شد و پیر شدی آیا بیخود ندویده ای؟ اصلا کسی هست این مقاله، یادداشت، دلنوشته را بخواند، تاریخی هست آیا، قضاوت دقیقی هست آیا؟ مطمئن هست اما آن هم اُفت کرده و تعدادش اندک شده و دیده نمی شود.

در این پاراگراف یک عمر کاری و سنی را به مختصر توضیح میدهد، گویا استاد از شروع "گیله وا" در طی این سی سال در سن ۴۵ سالگی بوده ، البته قبل از انتشار "گیله وا" نشریه ای دیگر به عنوان (دامون) را منتشر میکرده، که گویا پس از چند شماره، دامون متوقف میشود. در نهایت مینویسد که آیا کسی اینها را میخواند ، این دلنوشته را کسی میخواند ، آیا کسی قضاوت میکند!

بر سند بودن (گیله وا) شکی نیست، اینکه گیله وا یک منبع کامل گیلان شناسی (قدیم و جدید) است، سی سال کوشش مدام برای انتشار یک نشریه که در بین عموم جامعه پخش میشود، و اهالی فن میدانند که چه هزنیه گزاف عمری را پای آن گذاشته است! بنا به سن استاد و نسلی که در آن سالها متولد شد ، قطعا میتوانست در صنف دیگری مشغول به کار شود، و امروزه در ایام بازنشستگی کنار خانواده بگذارند، و چه بسا از لحاظ اقتصادی وضعیت هر حرفه و صنف دیگری بسیار بهتر از این حرفه و فن باشد. اما "گیله مرد" مسیر عشق را پیمود، و لازم دید که گیلان با این گذشته طولانی، تاریخ پر فراز و نشیب، اوضاع فرهنگی، اجتماعی، سیاسی خاص، مردمان اهل مطالعه و فرهنگ نیازمند چنین نعمت والامقامی هست، چاپ نشریه گرچه امروز آنچنان طرفدار ندارد، اما گیلان سابقه ای در این زمینه دارد، سابقه تیراژ بالا نیز قطعا برای هر صاحب امتیاز نشریه و انتشاراتی و چاپخانه ها تا دکه های مطبوعاتی شرط مخاطب و خریدار است. اگر نشریه مخاطب را وسیع و انبوه نمی دید، قطعا در این مسیر گام نمی نهاد. در طی دهه های مختلف و گذشت سالها در جامعه تغییرات وسیع و مدرنیته ی خاصی بروز نمود، و در نهایت علم ، تکنولوژی و وسایل ارتباطات پا را فراتر از تلگراف و تلفن عمومی نهادند. همه این تغییرات در به وجود آمدن جامعه جدید بی تاثیر نبوده اند.

گیله وا در طی این سالها نه تنها در استان و سایر استان های همسایه و همچنین پایتخت ارسال میشد بلکه مخاطبینی در خارج از کشور نیز گیله وا را تعقیب می نمودند. در شماره های دهه هفتاد و هشتاد گیله وا آن صفحه که پیامهای خوانندگان را منتشر می نمود، گواهی بر صدق این موضوع است.

درشماره های گیله وا ؛طی این سالها همکاری هایی از سوی چهره های فرهنگی ، هنری و پژوهشگران صورت گرفته است که میتوان به اختصار به اسامی: فریدون نوزاد ، جعفر خمامی زاده، محمود پاینده لنگرودی ، فریدون پوررضا ، اکبر رادی ، محمود جوادیان ، علی اکبر مرادیان ، هوشنگ عباسی ، محمود طیاری ، مهرداد خوشچین ، علی بابا چاهی ، محمد بشرا، مسعود بیزار گیتی ، محمود بدرطالعی ، مجید دانش آراسته ، نصرت رحمانی، محمد جوادی، روبرت واهانیان و سایر اساتید و چهره های برجسته که با گیله وا همکاری داشته اند.
 

خداوند عمر با عزت دهد به استاد محمد تقی پور احمد جکتاجی مدیریت محترم نشریه وزین گیله وا 

برای 30 سالگی گیله وا نویسنده : محمد صالح زاده (روزنامه نگار) 

منبع : حکایت گیلان ، حرف تازه و پایگاه خبری و تحلیلی مرور 

انتشار اولیه در رسانه های محلی گیلان : در تاریخ دوم آبان یکهزار و چهارصد 

انتشار نسخه اصلی : در وبلاگ شخصی در تاریخ 21 خرداد یکهزار و چهارصد و یک 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ خرداد ۰۱ ، ۰۵:۰۱
محمد صالح زاده رشتی نژاد

ارکان آموزش و پرورش! از ثبت در ذهن والدین تا ضبط در گوشی فرزندان

پس از وقفه ای تقریبا طولانی که به اجبار پاندمی کرونا بساط آموزش و پرورش! در کشور حضورا تعطیل بود و به لطف وجودِ فضای مجازی در این فضا ادامه دار بود. با آغاز سال یکهزار و چهارصد و یک در یک اقدام عجیب و قابل تامل به یکباره اعلام شد ؛ که پس از تعطیلات عید نوروز مجدد مدارس و تمامی مراکز آموزشی از ابتدایی گرفته تا تحصیلات عالی (دانشگاه ها) مجدد به حالت اصلی خود برمیگردند. در واقع اعلام حضوری مراکز آموزش از بهار 1401 پس از یک وقفه ی اجباری کلید خورد. حالا بماند که  نمیدانیم در طی این تقریبا دو ماه و خورده ای باقی مانده ، چرا این تصمیمِ مهم به این شکل عجولانه اتخاذ شده است.

در شرایطی که هنوز شرِ این بیماریِ سالهای آخر قرن گذشته بر سالهای آغازین قرن جدید سنگین است و با در نظر گرفتن زمانِ اندک باقی مانده از سال تحصیلی جاری تفاوتی ایجاد نمیشد که این زمان اندک هم به صورت مجازی طی شود که با این امر مهم؛ ضریب خطر ابتلا به این بیماری که با وجود واکسیناسیون هنوز حس می شود را بتوان کاهش داد. اما همه ی این نکات ذکر شده نتوانست در روزهای پایانی تعطیلات نوروز، آن حس غم انگیز غروب سیزده را از یاد دانش آموزان که پس از این مدت به مجازی بودن فراگیری علم عادت نموده بودند ، بگیرد.

با حضوری شدن مدارس و دیگر مراکز علمی و آموزشی به فاصله کمتر از یکماه با انتشار ویدیویی در فضای مجازی از یک مدرسه که دقیق مشخص نبوده ، که کجای کشور است؟ و از بس محتوای ویدیو زشت و در عصر حاضردور از ذهن بود ، آنچنان هم مهم نبود که کجای کشور این اتفاق توسط ارکان آموزش و پرورش! افتاده است. هر کجا باشد؛ هر استان ،چه مرکز چه غرب چه شرق چه شمال و چه جنوب.  اصل مطلب محتوای آن بود؛ همانقدر که زننده و زشت است همانقدر عجیب و همانقدر نیز ملموس.

این ویدیو که کمتر از یک روز از انتشار آن گذشته است ،افکار عمومی در هر رده سنی و نسل های مختلف را  درگیر خود نموده است. برای برخی از نسل ها که امروزه پدر و مادران جوان این مرز و بوم را تشکیل داده که به فراخور سن و سال خود ، فرزندانی چه مدرسه رو، چه نزدیک به مدرسه رویی دارند ، بسیار عجیب تربوده است.از این لحاظ که گویا در خیال آنها این نوع برخورد با دانش آموزان دیگر به درون موزه آموزش و پرورش! ، یادگاری از سالهای دور راه پیدا کرده است.

این ویدیو با محتوای خود در دهه جاری یک اتفاق بسیار عجیب بود ، اما در خاطرات خیلی از دانش آموزان دیروز که امروزه خود پدر و مادر هستند ، بسیار ملموس است. با دیدن این ویدیو به سالهای دهه هفتاد و هشتاد خورشیدی پرت شدم ، آن زمان که همه ی شنبه ها در روز اول هفته های سال، همین ماجرا توسط ارکان آموزش و پرورش! از سر گرفته میشد. ، یادم می آید در مدرسه ای نمونه مردمی که در آن دوران برای حضور معلمین نمونه و همچنین دانش آموزان نمونه برای خود بُرو و بیایی داشت و بر سر زبان ها نامش می چرخید و کلی نیز مورد اِفاده و پز دادن قرار می گرفت. آن دوران ما هر روزِ اول هفته همین بساط را تحمل می کردیم از موی سر تا ناخن های انگشتان ، پیراهن ها و شلوارها ، همه و همه مورد بازبینی و کنترل قرار می گرفت و اگر هم هر دانش آموزی خلاف صحبتهای ارکان آموزش و پرورش! رفتار می نمود ، متخطی بود ! و اگر خدای نکرده به هر دلیلی موی سر خود یا ناخن انگشتان خود را نزده و نگرفته بود ، همان لحظه با ابزار لازم در دستِ ارکان آموزش و پرورش! به حالت اصولی که آنها تعیین می نمودند و بارها در آخر هفته تاکید می نمودند ، به حالت دلخواه ارکان آموزش و پرورش! برمیگشت.

 عادت داشتیم هر هفته ؛ پنج شنبه ها پس از زنگ تفریح ما را به صف می کشیدند ، تا  از خطر تنبیه انظباطی شنبه ها بگویند. که اگر نزنید ، که اگر کوتاه نکنید ، که اگر لباس فرم نپوشید ، که اگر آستین پیراهن تان کوتاه باشد ، که اگر شلوارهایتان جین باشد ، فلان و بهمان تنبیه را خواهیم نمود. برخی از دانش آموزان  که به کرات به دید ارکان آموزش و پرورش! بی انضباط بودند،کارشان به بازخواست از اولیا و پرونده زیر بغل می رسید.

تماشای این ویدیو در سال 1401 که اگر چند روز دیگر آن فرد حاضر در ویدیو نیاید و نگوید که این برای سالها قبل است و خلاصه به هر طریقی از اصل محتوای آن شانه خالی کند.  همانقدر که از دید برخی عجیب بنظر میرسد ، چند برابر آن برای برخی دیگر ملموس است. در واقع شاید بهتر است اینگونه گفت: هر نسل اصل محتوای آن را چشیده ، و تفاوت در آن است که برای هر نسل به طوری زیاد و کم شده است. حالا بگذریم از روزگارانی که توسط ارکان آموزش و پرورش! ابزارها و وسایل خشمگینانه تری نیز وجود داشته است. اما خلاصه هر کدام مان به نوعی اصل محتوای آن را با صرف فعل (تنبیه کردن) دیده و چشیده ایم.

حالا در روزهای آتی باید منتظر ماند که سرانجام این ویدیو منتشر شده در فضای مجازی  عاقبت آن چه میشود؟ آیا مثل سایر ویدیو های منتشر شده در قالب هر موضوعی به فراموشی اجتماعی بدل میشود یا که توسط مراجع ذی ربط و مربوطه به راهکاری برای مقابله با این معضل اجتماعی و همچنین موضوع مهم آموزش نایل خواهد شد. این موضوع مهم که ریشه در معضل اجتماعی دارد ، فقط نباید به بازخواست توسط مراجع قضایی از آن فرد خاطی که جز ارکان آموزش و پرورش! است به اتمام رسد.

همانطور که میدانیم این معضل اجتماعی در قامت رکن اصلی اجتماع آن هم آموزش و پرورش امری ست که در تمام نسل های پرورش یافته کشور (کم یا زیاد) وجود داشته و هرگز از بین نرفته است. به گفته برخی از روانشناسان و وجود مستندات تاریخی برخی از همین تنبیهات توسط ارکان آموزش و پرورش! در سالهای مختلف باعث امتناع دانش آموزان از ادامه تحصیل شده است. و چه بسا در موارد دیگر با انواع و اقسام ناگواری ها از جمله نزاع ، خشونت و ... به شکل های مختلف در جامعه روی داده است.

برخلاف دهه های گذشته که هنوز آن قدر جهان از علم و تکنولوژی بهره نبرده بود ، همانند این سالها که با وجود تکنولوژی هنوز در استفاده صحیح از آن با مشکل رو به روییم . محتوای اصلی این ویدیو که همیشه وجود داشته ولی در خاطر هر نسلی  به این شکل مستند ثبت و ضبط نشده بود و تنها در یادها و خاطرات نسل های مختلف دانش آموزان ثبت میشد. نسل های کنونی کشور که این روزها محصل هستند و هرکدام میبایست در آینده این کشور سهیم باشند که بیشترشان فرزندانِ پدران و مادران جوانتری هستند که خواه و ناخواه این را چشیده اند. به نحوی میتوان گفت: از ثبت شدن در ذهن والدین تا ضبط در گوشی فرزندان در دهه های مختلف این معضل وجود داشته است.

این ویدیو اگرچه در محتوای آن شباهتی در خاطرات همه نسل های گذشته وجود داشته باشد اما تفاوت بزرگی وجود دارد. این محتوای زشت و زننده برخی از ارکان آموزش و پرورش! نه تنها در کشور، بلکه سراسر جهانِ آموزش اگر چه سالیان سال فقط در ذهن نقش میبست و نهایت در برخی از تصاویر مستند تاریخی که بسیار اندک هستند، وجود داشته و یا در برخی از آثار رسانه ای (تصویری ، شنیداری) به آن پرداخت شده بود، اما تا به امروز آنقدر دقیق به این شکل  ثبت و ضبط نشده بود.

 این ویدیو می تواند سر آغازی در حل یک معضل اجتماعی باشد. اما همانند دیگر موضوعات اجتماعی میتواند با نتیجه گیری دو سویه مثبت و منفی و بازخوردی به این چنین همراه باشد. اول: در حل چنین معضل اجتماعی به هیچ عنوان وجود علم و تکنولوژی را نباید نادیده گرفت. هر معضل اجتماعی اول از همه به شناخت ، شناسایی نیازمند است. در موضوع فوق باید بدانیم ؛ در طول تاریخ آموزش در سراسر جهان هیچ گاه به این طور تصویری مستند این نوع معضل به این چنین شناسانده نشده بود. آن هم توسط ارکان اصلی آموزش (دانش آموزان) .

دوم: این امر میتواند از این لحاظ منفی باشد که خود نه تنها در حل یک معضل اجتماعی سهیم باشد بلکه منجر به یک بحران دیگری در فضای آموزشی شود. به آن طریق که پس از انتشار این ویدیو میتواند منجر به ممنوعیت و تنبیه دانش آموزانی که با خود چه به صورت مجاز و چه غیر مجاز گوشی های موبایل را به مدرسه می آورند ، تبدیل شود. این امر نه تنها به اصل موضوع کمک ننموده ، بلکه یک معضل دیگر می آفریند. چگونه؟  به مراتب دانش آموزانی که در بازه ی سنی خاصی تحصیل می نمایند و ذهن شان آنچنان فعالیت دارد که ممنوعیت ها را دور بزنند ، پیشتر از قبل خود را مجاب نموده که با صرف مجاز بودن و غیر مجاز بودن، گوشی های موبایل را با خود به فضای آموزشی بیاورند و این امر به خودی خود چه در خشم ارکان آموزش و پرورش ، چه در تعقیب نمودن ذهن دانش آموزان به این امر ممنوع در فضای آموزشی فزونی می دهد.که این عامل خود نیز در ادامه معضل اجتماعی_آموزشی به نوعی باعث ایجاد تنش و همچنین خود معضل می آفریند که نه تنها در حل معضل کارساز نبوده بلکه در ازدیاد مکرر و بی نتیجه آن گام برداشته ایم.   

 

منبع: جکایت گیلان ، حرف تازه 

نویسنده : محمد صالح زاده ( روزنامه نگار ) 

 

انتشار در تاریخ بیست و پنج فروردین یکهزار و چهارصد و یک در پایگاه های خبری گیلان 

 

 

همرسانی کنید:     

 https://hekayatgilan.ir/9332

برچسب‎ها : آموزش و پرورش محمد صالح زاده تنبیه دانش آموزان کوتاه کردن موی دانش آموزان در مدرسه

https://harftaze.ir/

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ ارديبهشت ۰۱ ، ۰۳:۰۷
محمد صالح زاده رشتی نژاد

گزارشی از ادعای وزیر راه و شهرسازی؛

ساخت شهر جدید از هاوارد تا قاسمی  

یکم اردیبهشت سال جاری با حضور وزیر راه و شهرسازی ، مدیر کل راه و شهرسازی و ریاست ستاد اجرایی فرمان امام (ره) همچنین معاونین ستاد جلسه ای برگزار شد. موضوع اصلی این جلسه در مورد (طرح نهضت ملی مسکن) بود. این طرح جز وعده های انتخاباتی ریاست دولت سیزدهم بود که از همان روزها با چالش ها و تفکرات مختلفی همراه بود.

تاکید ریاست دولت سیزدهم از همان ابتدا به حوزه مسکن به دلیل افزایش قیمت چند باره مسکن در دولت قبل برمیگردد. ریاست دولت وقت مسکن را پیشران اقتصاد در کشور اعلام نمود. اینبار با شروع سال 1401 و نزدیک شدن به پایان سال اول ریاست دولت سیزدهم ، علی رغم تمام اما ، اگر ها و انتقادات وارده  اما پرسش اصلی این است ؛ که در شرایط فعلی اقتصاد و  بازار مسکن آیا این طرح به سرانجام خواهد رسید ؟ و بنا به وعده های وی مبنی بر ساخت 4 میلیون مسکن ، آیا  این مقدار عرضه خواهد شد؟ و پرسش مبهم این طرح همچون نمونه دیگر آن در کشور (مسکن مهر) با چه کیفیتی و در چه موعدی به متقاضیان داده خواهد شد؟

در جلسه یکم اردی بهشت وزیر راه و شهرسازی به مطالبی اشاره داشت که به دلیل محتوای آن خوراک رسانه ها شد و هرکدام به نحوی با تیترهای ریز و درشت به آن پرداختند. پس از پایان این جلسه اخباری پیرامون جلسه مذکور در رسانه های مکتوب و مجازی انتشار داده شد، حاکی از آن بود؛ وزیر راه و شهرسازی در این جلسه از ساخت سی الی چهل شهر جدید صحبت به میان آورد. که از قول وزیر،رسانه ها با تیترهای مختلفی این موضوع را نشانه گرفتند. در میان افکار عمومی اصل  مطلب دور از ذهن بود. برای بخش وسیعی از مردم جای تعجب و سوال بوده است! که چگونه می شود در این مدت کوتاه این تعداد شهر که وزیر اشاره داشته است، ساخته شود ؟

«رستم قاسمی» در نشست ستاد اجرایی فرمان امام خمینی (ره) گفت : طبق هدفگذاری‌ها در طرح نهضت ملی مسکن، باید ۶۰۰ هزار واحد مسکونی در (شهرهای جدید) احداث شود. در شهرهای جدید با استفاده از زمین‌های تخصیص یافته به ساخت مسکن، علاوه بر ساخت مسکن از طریق تبدیل زمین‌ها باید خلق درآمد شده و درآمدهای حاصل در راستای پیشبرد نهضت ملی مسکن صرف شود. (تسنیم ، 2 اردی بهشت 1401) وی همچنین افزود: احداث 30 تا 40 شهر جدید در کل کشور در دستور کار وزارت راه و شهرسازی قرار دارد.

شهریور ماه سال گذشته طی اخباری که در رسانه های کشور منعکس شد ؛ مدیر عامل سابق شرکت عمران شهرهای جدید ایران قول ساخت 40 شهرک مسکونی در 14 استان کشور را داده بود که از این تعداد چیزی حدود 2 شهرک مسکونی  با جمعیت پذیری 55 هزار نفر و با مساحت 1438 و  واحد پذیری 16670 سهم پایتخت بود. و همچنین در استان البرز نیز یک شهرک به مساحت 300 هکتار و جمعیت پذیری 26 هزار نفر با تعداد واحد 7880 در دستور کار است. در استان اصفهان یک شهرک به مساحت 1459 هکتار، جمعیت پذیری 29 هزار نفر و واحد پذیری 8790 ، در استان‌های فارس و خراسان جنوبی نیز به ترتیب هفت و یک شهرک در دست مطالعه قرار دارد.

مدیرعامل سابق شرکت عمران شهرهای جدید ایران با یادآوری این‌که در استان کردستان یک شهرک (نیشتیمان) با مساحت 403 هکتار، جمعیت‌پذیری 27000 و واحدپذیری 8180 عملیاتی شده است.‌ در استان مازندران 10 شهرک برای شش شهرستان با مساحت 737 هکتار، 60 هزار و 100 نفر جمعیت‌پذیری و 18210 واحد در دستور کار قرار دارد. در استان گلستان 7 شهرک در 7 شهرستان این استان به مساحت 1820 هکتار، جمعیت پذیری 88500 نفر برای ساخت 26 هزار و 820 واحد احداث خواهد شد. در آذربایجان شرقی 2 شهرک احداث می‌شود، در این استان یک شهرک در دست مطالعه است و شهرک دیگر با مساحت 269 هکتار ، جمعیت پذیری 25800 نفر و واحدپذیری 7820 واحد احداث می‌شود. در استان هرمزگان 2 شهرک، کرمان یک شهرک و اردبیل یک شهرک به ترتیب با مساحت 865 هکتار، 350 هکتار و 285 هکتار احداث خواهد شد. و در پایان استان یزد با 3 شهرک و سمنان 1 شهرک در دستور کار قرار دارد.

شرکت توسعه عمران امید وابسته به ستاد اجرایی فرمان امام(ره) در تفاهمنامه‌ای که با وزارت راه و شهر‌سازی امضا کرده، موظف به ساخت ۱۰۰ هزار واحد مسکونی بوده که تاکنون عملیات اجرایی ساخت ۲۹ هزار و ۵۰۰ واحد مسکونی آغاز شده است. (کیهان ، 3 اردی بهشت 1401)

طالبی(معاون ستاد اجرایی فرمان امام (ره)) : از ۴۰۰ هزار واحد مسکونی که در طرح اقدام ملی قرار است در کشور ساخته شود، ساخت یکصد هزار واحد مسکونی را ستاد اجرایی فرمان امام به عهده گرفته است. طراحی اکثر پروژه‌های تعریف شده توسط ستاد اجرایی به اتمام رسیده و این پروژه‌ها در مراحل مختلف اجرایی می‌باشند که در روزهای اخیر اولین پروژه در شهر یزد تکمیل و به متقاضیان تحویل گردید. (خبرگزاری مهر)

 

رستم قاسمی (وزیر راه وشهرسازی) نیز در این جلسه پس از استماع چالش‌ها و دغدغه‌های مطرح شده، به مدیران کل راه و شهرسازی استان‌ها تاکید کرد: در شهرهای جدید با استفاده از زمین‌های تخصیص یافته به ساخت مسکن در نهضت ملی، علاوه بر ساخت مسکن از طریق تبدیل زمین‌ها باید خلق درآمد شود و درآمدهای حاصل در راستای پیشبرد نهضت ملی مسکن صرف شود. اشاره وزیر راه و شهرسازی به 30 الی 40 شهر جدید و همچنین تاکید وی به ساخت 600 هزار واحد مسکونی در این شهرها با حرف و حدیث هایی همراه شد.

 

ساخت شهر جدید از ابنزر هاوارد تا رستم قاسمی

مامفورد (متفکر و شهرساز قرن بیست) مینویسد: در آغاز قرن بیستم دو ابداع مهم به وقوع پیوست: هواپیما و باغ شهر ؛ این هر دو طلایه داران عصر جدید بودند. اولی بشر را قادر به پرواز بر فراز زمین ساخت و دومی مکان زیست نیکوتری را روی زمین به او وعده داد.

نظریه‌ باغ شهر ابنزر هاوارد که در اوایل قرن بیستم ارائه شد تحول مهمی در شهرسازی قرن بیستمی محسوب می شود. در سالهای پایانی دهه 80 و آغازین دهه 90  میلادی ؛ پس از شلوغی ها و ازدحام جمعیت در شهرهای بزرگ صنعتی این طرح توسط ابنزر هاوارد (معمار و شهرساز انگلیسی) مطرح شد. هاوارد در کنار لندن دو شهرجدید به نام های (لچ وُرث و ولوین)با فاصله زمانی پیشنهاد می کند. لچ وُرث با فاصه بیشتری نسبت به ولوین از لندن قرار می گیرد.  اجرای این طرح ها را به معماران (پارکر) و(آنون) میسپردکه این شهرها یکی از نخستین نمونه های شهری با ساختاری متشکل از واحد همسایگی است.

لچ وُرث و ولوین دو شهر نزدیکی لندن

همانطور که اشاره شد ؛ ( لچ وُرث ) و ( ولوین ) در دو فاصله مساحتی متفاوت از لندن که به عنوان شهر اصلی است ، احداث شدند. همین فاصله مساحتی متفاوت این دو شهر از شهر اصلی در عملکرد و نقش آنها نیز تمایزی برقرار نمود. چطور؟ لچ وُرث اولین شهر ساخته شده با نظریه باغشهر بود که در فاصله ای بیش از 40 مایلی لندن قرار داشت. اما (ولوین) برمیگردد به روزهای بازسازی پس از جنگ جهانی اول که در فاصله 21 مایلی لندن احداث شد. چنانچه که ولوین با کیفیت مناسب تری نسبت به لچ ورث اجرا شد اما ولوین اسم شهر جدید را نمی توانست به یدک بکشد! چرا؟ به این خاطر که به دلیل فاصله اندک (ولوین) تا شهر اصلی(لندن) ، هاوارد به این نتیجه رسید : قابل به صرفه نیست که در این فاصله اندک برای (ولوین) ؛ تاسیسات و تجهیزات مستقل طراحی و اجرا شود. به همین علت وی تصمیم می گیرد: ولوین را به عنوان شهر اقماری (خوابگاهی) نزدیک به شهر اصلی در نظر بگیرد. در واقع (ولوین) لزوما یک شهر جدید با اقتصاد جدا نبود و تحت تاثیرپتانسیل های شهر اصلی(لندن) قرار داشت. ولوین یک شهر اقماری(خوابگاهی) بود که هر روز صبح مردمش برای خرید ، کار در بخش صنعت ، خدمات وسایر فعالیتها به لندن رفته و پس از اتمام روز کاری برای مسکن گزیدن (خواب ، استراحت) به ولوین بر می گردند. اما (لچ وُرث) این گونه نبود و شرایط آن با ولوین متفاوت بود. لچ وُرث به عنوان شهر جدید در جوار لندن با فاصله به کار خود ادامه داد.

ابنزر هاوارد این طراح و اندیشمند برای شهر جدید و اقماری شاخص و شروطی در نظر داشت: شهر جدید هاوارد باید بالاتر 30 هزار نفر جمعیت داشته باشد ، از محدوده و حریم شهر اصلی خارج باشد. بخش مهم شاخصه ی شهر جدید هاوارد ایجاد تاسیسات و تجهیزات مستقل در شهر جدید جدای شهر اصلی است.

 

 

هدف هاوارد از طرح باغشهر و احداث شهر جدید ؛ کاهش بار وارده به شهر اصلی آن هم توسط ایجاد تاسیسات و تجهیزات مستقل در شهر جدید بود. که شهروندان آن شهر برای کار و دیگر فعالیت ها اعم از اقتصادی ، تجاری ، درمانی و... مجبور به بازگشت به شهر اصلی نباشند. شهر جدید هم فعالیت های اقتصادی آنها را پوشش دهد و هم زمینی برای مسکن گزیدن آنها فراهم باشد. و فضایی جدا از شهر مرکزی اصلی ایجاد شود.

 هاوارد در (نظریه سه مغناطیس) در تعریف شهر و روستا به آهن ربایی اشاره دارد:  که جمعیت انسانی را به سوی خود جذب می کند و زندگی در هر کدام دارای معایب و مزایایی می باشد. برای مثال شهر را دارای فرصتهای شغلی ،حقوق بیشتر،مکانهای تفریحی وهمچنین دارای آسمان تیره، هوای کثیف، اجاره بالا، محله های کثیف وفقیر نشین میداند و در تعریف روستا مینویسد؛ دارای هوای تازه، مناظر زیبا، اجاره پایین وهمچنین دارای دستمزد پایین، نبود سرگرمی وکمبودآب آشامیدنی .

شهرجدید یا خوابگاهی در ایران

در شهرسازی معاصر ایران(پس از انقلاب) ؛ شهرهای جدید با هدف جلوگیری از گسترش بی رویه شهرهای بزرگ و سرریزی جمعیت آنها و جلب مهاجرین احتمال داده شده با اصطلاح موج گیر ساخته می شوند. در شهرهای جدید فاصله بسیار بیشتر از شهرک با شهر اصلی است و معمولاً خارج از نفوذ شهر هستند.

سابقه ایجاد شهرهای جدید در ایران به دوره های ساسانیان برمی گردد. از ۱۳۲۰ تا ۱۳۵۷ در اطراف شهرهای بزرگ تهران و اصفهان شهرک های مسکونی(متصل و پیوسته ) نسبتاً زیادی ساخته شد ، اما در مورد شهرهای جدید به جز تجربه فولاد شهر ، هیچ تجربه ای برای ایجاد شهر جدید در ایران تا دهه 60 (پس از انقلاب) وجود نداشت.  اولین اقدام رسمی و اداری که برای احداث شهرهای جدید به عمل آمد ، تصویب نامه مورخ اسفندماه سال ۱۳۶۴ هیات وزیران است. در این مصوبه ، احداث ۱۲ شهر جدید در اطراف شهرهای بزرگ پیش بینی شده بود. این مصوبه ، میزان اشتغال ، جمعیت نهایی و سرریز جمعیت شهرهای مادر برای افق سال ۱۳۹۰ و اراضی مورد نیاز را ذکر کرده است.

بنا به این مصوبه در سالهای پایانی دهه 60 ؛ شرکت عمران شهرهای جدید در خرداد 68 از شرکت های تابعه وزارت راه و شهرسازی تاسیس شد. بدلیل اهمیت و وسعت فعالیت این شرکت، معاونان وزیر راه و شهرسازی مدیریت آن را طبق قانون به عهده می گیرند. مهم ترین فعالیت این شرکت ایجاد 23 شهر جدید و همچنین پروژه مسکن مهر است.

موضوع شهرهای جدید در ایران در حال حاضر یکی از سیاست های اصلی وزارت مسکن در کنار بهسازی و احیای بافت قدیم شهرها به خصوص شهرهای بزرگ و توسعه بیرونی (فیزیکی) شهرهای موجود می باشد که محل بحث بسیاری از کارشناسان اقتصادی، جامعه شناسی، معماران و شهرسازان و... می باشد.

شهرهای جدید در کشور از بدو تولد مُرده زاده شده اند

جلوگیری از توسعه بی رویه مادرشهرها ، جذب سرریز جمعیت با ایجاد کانون های اشتغال در شهر جدید ، جلوگیری از بالا رفتن قیمت زمین در شهر اصلی ، سبک شدن بار ترافیک مادر شهر ، جلوگیری از حاشیه نشینی در شهرهای بزرگ اینها اهداف میان مدت و بلند مدتی است که از احداث شهرهای جدید توسط دولتها از سر گرفته می شود.

در طول دهه های گذشته توسعه شهرهای جدید در کشورهای در حال توسعه گسترش یافته است. و دولتهای بیشتری این سیاست را برای راهکاراسکان جمعیت در حال رشد که گاه از نواحی روستایی به نواحی شهری مهاجرت می کنند و همچنین تمرکز زدایی از مادرشهرها بهره می برند.

شهر جدید در چارچوب طرح مصوب شورای عالی شهرسازی و معماری ایران به نقطه جمعیتی اطلاق می شود؛ که در خارج از محدوده و حریم شهر ، برای اسکان حداقل 30هزار نفر ، دارای ساختمان ها و تاسیسات مورد نیاز عمومی ، اجتماعی و اقتصادی ساکنان آن پیش بینی شود. در‌ واقـع بـا‌ ایـنکه‌ همواره‌ به جمعیت شهری ما‌ اضافه می‌شود، شهر هنوز و علیرغم‌ تـمامی مـشکلات، جذابیت خود را حفظ کرده است و درآمد شهری‌ قابل‌ مقایسه با درآمد روستایی نیست‌ و در‌ نتیجه‌ شهر‌ بـا‌ یـک‌ سـرریز جمعیت مواجه‌ است‌.

"سید محسن حبیبی(پدر شهرسازی کشور) در ارتباط با شهرهای جدید اشاره دارد:  در کشور از سال ۶۸ مکان‌یابی برای اسکان این سرریز جمعیت در دستور کـار قـرار گـرفت.همان موقع‌ شهرهای‌ اقماری‌ مطرح شد، که خیلی زود این فکر‌ جای‌‌ خود‌ را‌ به‌ مـفهوم‌ شـهرهای جـدید داد. شهرهای جدید در ارتباط مستقیم با شهرهای بزرگ کشور مکان‌یابی‌ شد. به عنوان مثال در ارتـباط بـا تهران،هشت شهر جدید درنظر گرفته شد‌ ، برای مشهد و تبریز پنج شهر کـه بـسیاری‌ از آنها در حـال ساخته شدن هستند و برخی ساخته شده‌اند. مثلا شهر سهند مجاور تبریز که به‌ شـهری دانـشگاهی تبدیل می‌شود.در مجاورت اصفهان شهرهای‌ مجلسی‌ و بهارستان و در مجاورت‌ شیراز،شهر صدرا در دست احـداث‌اند. اما این شهرها از لحاظ اقتصادی کاملا وابسته به شهر اصلی  هستند." ( مصاحبه فصل نامه گفتگو با استاد سید محسن حبیبی ، اوایل دهه 90)

وقتی میگوییم شهرهای جدید در کشور از بدو تولد مُرده زاده شده اند ! باید گفت: شهرهای جدید ما به عنوان‌ شهرهای مستقل که بـه خـود متکی باشند ، طراحی نشده‌اند. یعنی شهرهایی کـه مـراکز‌ تـولیدی‌  و در نتیجه کارآفرینی داشته باشند و بـدین صـورت هم طراحی نشده‌اند. به روایتی اگر به شاخصه های شهر جدید "ابنزر هاوارد" رجوع نماییم؛ باید خاطر نشان کرد: شهرهای جدید در شهرسازی کشور بدون ایجاد تاسیسات و تجهیزات مستقل احداث شده اند که به همین خاطر نمیتوان همچون (لچ وُرث) به عنوان شهر جدید کارکرد داشته باشند. شهرهای جدید در ایران همان شهرهای اقماری (خوابگاهی) همچون (ولوین) هستند.  به این دلیل ‌ می‌شود ، حدس زد ؛ که این شـهرها بـه شهرهای خوابگاهی با مقیاس‌های ۳۰۰ هـزار‌ نـفر‌ برای شـهرهای‌‌ بـزرگ مـجاور تبدیل شده اند.

ایراد در مکان گزینی و موقعیت برخی شهرها ، نبود سامانه حمل و نقل عمومی ایمن ، سریع و ارزان ، کمبود خدمات ، ضعف در جذب جمعیت هدف ، جدایی گزینی و به حاشیه رانده شدن گروه های جمعیتی ، فقدان طرح های کالبدی ملی و منطقه ای مصوب اینها بخشی از ایرادات شهرهای جدید ساخته شده در کشور هستند که امروزه به عنوان شهر خوابگاهی در جوار شهرهای بزرگ ایجاد شده و نه تنها از معضلات شهر اصلی نکاسته بلکه باعث پیدایش مشکلات فراوان دیگری هم بر محدوده خود و نیز شهر اصلی هستند.

رستم قاسمی؛" وزیر راه و شهرسازی دولت سیزدهم" طی آخرین جلسه پیرامون نهضت ملی مسکن اظهار نظری نموده است که از ایجاد شهرهای جدید نوید میدهد. و در ادامه صحبت هایش مبنی بر ساخت مسکن در زمین های تخصیص یافته در شهر جدید اشاره داشته و همچنین به خلق در آمد از طریق تبدیل زمین ها و صرف درآمدهای حاصل در نهضت مسکن صحبت های خود را به پایان رساند.

طرح‌ باغ شهر "ابنزر هاوارد" خالی از جنبه های آرمانی نبود. او خود تأکید داشت که: «انسان نباید در طرح های خود بیش از حد واقع گرا باشد، زیرا همواره مشکلاتی وجود دارد که در نتیجه‌ آنها، فقط بخش کوچکی از آرزوهای شخصی، امکان تحقق پیدا می کند. پس باید طرح را بزرگ و با شکوه تصور کرد، زیرا موفقیت کامل آن را نمی توان پیش بینی کرد. پیش بینی میزان موفقیت یک طرح، به سه عامل بستگی دارد: اشتیاق، انرژی و پشتکار.

اینکه "قاسمی" وزیر راه و شهرسازی اینطور به سبک "هاوارد" طرح را بزرگ و با شکوه تصور کرده است ، و در ادامه نهضت ملی مسکن سازی گفت:  600 هزار واحد در شهر جدید میسازیم. در کلام شاید باشکوه باشد و در ذهن برخی از شهروندان عجیب ! اما نمونه های احداث شهر جدید در کشور آنچنان امتیاز مثبتی نداشته اند. بلکه در دهه های قبل و طرح مسکن مهر بر معضل هویتی این شهرها نیز افزوده است.

اسلامشهر و هشتگرد

در مقابل شهر جدید (تقریبا خوابگاهی) هشتگرد که نزدیک به شهر اصلی تهران احداث شد ، اگر مقایسه ای داشته باشیم با شهر "خود ساخته" اسلامشهر آنهم در نزدیکی تهران اما با دو کارکرد مستقل و متفاوت ! این دو نمونه شهرها (اسلامشهر ، هشتگرد)  که هر دو تقریبا نزدیک به تهران هستند ، از لحاظ مسافت هم میتوان آنها را تشبیه نمود به (لچ وُرث ، ولوین) در نزدیکی لندن ؛ به نکات قابل توجه ای خواهیم رسید.

اسلام شهر‌ امـروزی که از سال 1373 از سوی وزارت کشور شهرستان تابعه استان تهران انتخاب شد. ‌ از‌ نقطه نظر اقتصادی بـه تـهران‌ وابسته نیست و شهری تقریبا مـستقل اسـت که تولیدی‌های کوچک خود را دارد‌.‌‌ حتی‌ تا حدی‌ تولیدی‌هایی را که در تهران هستند را به خـود جـلب می‌کند.

اسلامشهر یکی از مناطق مهم کشاورزی ، دامپروری و صنعتی در استان تهران محسوب میشود و تقریباً ۱۲ هزار هکتار اراضی قابل کشت دارد که در حال حاضر بالغ بر ۹ هزار هکتار آن زیر کشت محصولات مختلف است. شهرستان با دارا بودن ۲۱۳ واحد گاوداری و ۱۱ واحد مرغداری ، ۱۰ درصد گوشت قرمز ، ۱۸ درصد شیر و ۱۰ درصد تخم مرغ و ۸ درصد گوشت مرغ استان را تولید و روانه بازار می کند.در این شهرستان حدود ۱۲۰۰۰ بنگاه کوچک ، متوسط و بزرگ اقتصادی مستقر و فعالند. تعدادی از واحدهای بزرگ اقتصادی شامل : ایران خودرو دیزل ، لبنیات و بستنی میهن ، لبنیات و بستنی دومینو ، فیلور ، سینجرگاز ، الکتروژن ، لوله و ماشین سازی ایران ، شرکت صنایع بهسازی چوب ایران ، گروه صنعتی سدید ( شامل سه شرکت ) ، کیان تایر و پایان گل در این منطقه مستقر میباشد. مجتمع صنفی و صنعتی اسلامشهر با ۴۰۰ واحد کارگاهی ، ۲۵۰۰ واحد تجاری ، ۳۵۰ واحد اداری و ۱۰ واحد خدماتی زمینه اشتغال حدود ۲۰۰۰۰ نفر را فراهم نموده است. فعالیت بزرگترین مرکز نمایشگاههای ماشین آلات سنگین و نیمه سنگین استان و حتی کشور در این منطقه است.

اینها بخشی از فعالیت های اقتصادی اسلامشهر است که صرفا تنها با این موارد میتوان سومین شاخصه اصلی شهرجدید "هاوارد" که از لحاظ اقتصادی متکی به محدوده جغرافیایی خود است و دارای تاسیسات و تجهیزات مستقل است ، را اثبات می کند.

در مقابل طی دهه های اخیر "هشتگرد" که به عنوان شهر جدید نزدیک شهر اصلی تهران در استان البرز احداث شد. هشتگرد امروزی علی رغم عوامل مثبتی که در محدوده آن وجود داشت و به طوری مزید علت احداث این شهر شد را میتوان به ؛ فاصله مناسب شهر جدید با تهران ، دسترسی مناسب به منابع آب: آب های زیر زمینی، آب سدهای نزدیک ، همجواری با رشته کوه های البرز ، شیب قابل قبول جهت شهرسازی و خاک مناسب جهت استقرار سازه های بلند و .. اشاره نمود.

طی دهه های اخیر و تجارب ایجاد شهرهای جدید نزدیک به شهرهای بزرگ از جمله پایتخت ؛ این شهر ها برای پاسخگویی به نیازهای طبیعی و تحقق اهداف توسعه ، در راستای پذیرش تئوری قطب رشد به مثابه راهبردی در برنامه ریزی شهری کشور بوجود آمد که درصورت بی تفاوتی مشکلات لاینحل برای کشور ببار می آورد.

طی دو دهه اخیر به دلیل کم توجهی به زیر ساخت های  شهرهای جدید از جمله هشتگرد  به خصوص در بخش حمل و نقل، توسعه آنچنان در این شهر جدید صورت نمی گیرد. شهر جدید هشتگرد با مشکلات و موانع زیرساختی فراوانی مواجه است. سرانه‌های بهداشتی و درمانی، آموزشی، فضای سبز، حمل و نقل، فروشگاه‌های لوازم ضروری و… در این شهر در پایین‌ترین سطح ممکن است. مشکل آب در شهرهای پرند، هشتگرد و پردیس باعث شده که اقبال مردم برای اسکان در این شهرها کاهش فزاینده ای پیدا کند. اجاره بها در هشتگرد بیداد می کند!!! در شهر جدید هشتگرد تقریبا 10 هزار واحد مسکونی وجود دارد که  بخش قابل توجه آن واحدها  خالی از سکنه است؛ چرا که عمده آنها فاقد امکانات اولیه زیر ساختی نظیر آب، برق و گاز هستند.

ضرورت ایجاد شهر جدید با تاسیسات و تجهیزات مستقل در کشور ، نه شهر خوابگاهی !

میدانیم که اظهار نظر وزیر راه و شهرسازی در مورد ساخت شهرهای جدید همچون نمونه های دیگر آن در سراسر جهان امری ضروری است.  ایجاد شهرها و شهرک‌های جدید در مجاورت شهرهای پر جمعیت راهبردی مورد توجه در تمامی دنیا است، اما به منظور اجرای موفق این طرح حتما لازم است شرایط اجتماعی و اقتصادی کشور و شهرهای مختلف مدنظر قرار بگیرد و استانداردها و ضوابط به درستی اجرا شود.

ساخت شهرها و شهرک‌های جدید در ایران به تاریخچه معضلات شهری باز می‌گردد ، همچون "هاوارد" که در آن برهه زمانی برای لندن طرح باغشهر را ارایه نمود ، و پس از اجرای آن در سایر نقاط بریتانیا و اروپا این موضوع تکرار شد. زمانی که به دلیل گسترش شهرنشینی و افزایش تعداد مهاجران، شهرهای اقماری به منظور پذیرش جمعیت سرریز شهر مادر و پذیرش مهاجران در نظر گرفته شد.

شهرهای جدید و اقماری با وجود اینکه برای رفع مشکلات شهر مادر ساخته شده‌اند، اما خود با معضلات جدیدی در کشور روبرو هستند؛ معضلاتی که هدف اصلی آنها برای جذب جمعیت و جلوگیری از ورود آنان به شهر اصلی را تحت تأثیر قرار داده است.

شهرهای جدیدی که بدون تاسیسات و تجهیزات مستقل در کشور از بدو تولد مرده زاده شدند(اقماری) ؛ در حال حاضر مکانی برای استراحت افراد است و ساکنان آن مستقل از شهر اصلی نمی‌توانند زندگی کنند بنابراین ترددها به شهر اصلی برای فعالیت های اقتصادی و تجاری و ... تقریباً هر روز وجود دارد که این خود بار ترافیکی و هزینه زیادی را بر ساختارهای شهری وارد می‌کند در حالی که قرار بود این شهرها از بار مشکلات شهرهای بزرگ بکاهد.

 

در شهرهای خوابگاهی؛ ارتباط مؤثری میان محیط شهری و انسان شکل نگرفته است لذا حس تعلق نسبت به مکان، ارتقای فرهنگی و هویتی در این شهرها وجود ندارد و زندگی استوار و ریشه داری در این شهرها شکل نمی‌گیرد. طراحی شهرهای جدید و برنامه‌ریزی برای آنها به صورت متکی به خود باید قبل از ساخت این شهرها آغاز شود تا در ادامه مشکلی در خصوص جذب جمعیت و کیفیت زندگی در این نوع مکان‌ها وجود نداشته باشد. و همچنین در راستای اهدافی که از قبل تعیین شده است بتواند منافع شهر و شهروندانش را با اتکا برای پتانسیل های خود تامین نماید.

سند ملی توسعه شهرهای جدید در ایران با افق 1420

در شرایط کنونی شهرهای جدید ایران بعد از گذشت سه دهه و تکمیل بخش های مهم عملیات اجرایی شهرها و شتاب پذیری جمعیت ناشی از اجرای طرح مسکن مهر ، در یک مقطع تاریخی مهم قرار دارد. که باز اندیشی پیرامون آینده توسعه شهرهای جدید را امری ضروری می سازد. به ویژه آنکه چالش های وسیع تری از جمله فقدان طرح های کالبدی و منطقه ای مصوب و هم آوایی با سیاست های کلان شهرسازی ، مشکلات زیست محیطی و کاهش منابع آبی و همچنین اوضاع اقتصادی باعث خواهند شد که در ساخت و ایجاد شهرهای جدید با برنامه ریزی وسیع تری گام برداریم. و سرنوشت شهرهای نسل نو در احداث شهرهای جدید همانند نمونه های دیگر آن نشود که نه تنها بر بار وارده بر شهر اصلی کاسته باشیم ، بلکه هر دو شهر ها را با معضلات مضاعف رو به رو سازیم. در شرایط فعلی ساخت شهر جدید همراه با طرح ملی مسکن که بخش قابل توجه ای از واحدها در محدوده شهر جدید قرار خواهند گرفت ، نیازمند زیرساخت تاسیسات و تجهیزات مستقلی است که اشتباهات متخصصان دولت های قبلی در طرح مسکن مهر تکرار نشود.

منبع: حکایت گیلان ، حرف تازه 

نویسنده : محمد صالح زاده (*دانشجوی مقطع ارشد شهرسازی دانشگاه گیلان)

انتشار در تاریخ سیزدهم اردی بهشت یکهزار و چهارصد و یک در پایگاه های خبری و تحلیلی (حکایت گیلان ، حرف تازه)

 

 https://hekayatgilan.ir/9680

https://harftaze.ir

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ ارديبهشت ۰۱ ، ۰۲:۵۴
محمد صالح زاده رشتی نژاد

بلاتکلیفی محض عمارت سیف رشت

از مرکز و قدیمی ترین محدوده شهر رشت (بازار) که به سمت جنوب این شهر قدم می زنیم به میدان حشمت میرسیم ، در بخش فرعی راست میدان حشمت از خیابان امام  به یکی از قدیمی ترین محلات شهر که در منطقه دو شهرداری واقع گردیده خواهیم رسید.

محله "چله خانه" یکی از محلات قدیمی شهر رشت محسوب می شود، که در طرح تفصیلی شهر در بافت تاریخی قرار دارد. مسجد (محمد رسول الله(ص))و بقعه (آقا میرنظام الدین)و گورستان قدیمی که زیر آسفالت خیابان افتاد، بخشی از هویت محله‌ای است که به مرکز شهر نزدیک است. اما این تمام هویت "چله خانه"نیست.

محله ای که از ایام قدیم به محل چله نشینی دراویش معروف بوده است ، و به درخت های انارش مشهور بود. که تا همین دو دهه پیش درختان انار در این محله و در حیاط کاربری های مسکونی این محله از شهرمان به وفور یافت میشد.

 "ابراهیم حشمت طالقان" پزشک مبارز جنبش جنگل در آن حوالی اعدام و در گورستان چله خانه دفن شد، چله خانه با نام آن مبارز شهید پیوند خورده است. به‌ویژه آنکه بعد از انقلاب، خیابان منتهی به چله خانه به نام (حشمت) نامگذاری شد.

تقریبا سه سالی است که شهرداری رشت در حال ساخت اِلمانی برای مزار دکتر حشمت است. طی اخبار حاصله از رسانه های محلی استان آمده است: که ساخت اِلمان مزار دکتر حشمت پس از سه سال وقفه در اجرا از سوی شهرداری به روزهای پایانی نزدیک میشود. اما از ابتدای گمانه زنی هایی که برای ساخت اِلمان دکتر حشمت از سوی خروجی سایت های شهرداری رشت آمده بود : بنا به طرح ابلاغ شده از سوی اداره میراث فرهنگی گیلان قرار بود؛ همزمان با این طرح ، مرمت عمارت حاجی سیف هم صورت پذیرد که در همان ابتدای عمرشورای پنجم رشت به مدت کوتاهی در بخش هایی از نمای بیرونی در تقاطع خیابان اصلی در این بنای تاریخی تغییراتی صورت گرفت.

اوایل شروع کار شورای پنجم رشت در مدیریت شهری بود که همزمان با شروع ساخت پروژه اِلمان دکتر حشمت ، در این عمارت با گچبری های منحصر بفرد دوران قاجارش اتفاقات مثبتی (رنگ آمیزی ) صورت گرفت و متاسفانه پس از آن مجدد این عمارت با شکوه از عهد قاجار در محله قدیمی "چله خانه" رها شد.

عمارت با شکوه "حاجی سیف" در ابتدای کوچه شهید (عیسی خیراندیش) یکی از شاخص‌ترین بناهای تاریخی محله چله خانه است. که هنوز با آن حال کم رمق همچنان با شکوه سرپاست ، ولی رنج سالهای سال بر تن استوار و با شکوهش پیداست. که هر آن میل فروریختنش را در قلبش حس میکند.

تزئینات نمای طبقات این عمارت هربیننده را بعد از یکصد سال به تحسین وا می دارد ، عمارت با شکوهی که درب و پنجره های چوبی اش و درب های بلند و بازشوهایی که به معبر باز می گردد ، گویای تمام هنرمعماران فقید زمان این عمارت را نشان می دهد.

همزمان با آغاز اجرای ساخت اِلمان مزار دکتر حشمت ، گرچه اداره میراث فرهنگی گیلان همانطور که در پاراگرف های بالا گفته شد ، نمای این ساختمان را با رنگ آمیزی صفایی به غبار چندین ساله این عمارت بخشید ، اما دیدن شیشه های شکسته و درب و پنجره های آویزان این عمارت که در حین نابودی همچنان تجلی گر فرهنگ ، هنر و معماری ایام دور این  شهر است ، واقعیتی دردناک است و هرگاه باید انتظار داشت که این عمارت با شکوه به طور کل به سوی نابودی برود. در بخش هایی از سقف این عمارت در قسمت فرعی محله کاملا به وضوح دیده می شود که سقف چوبی اش فروریخته است.

بخشی از دیوار حیاط پشتی عمارت "سیف" فروریخته است و روز به روز به دلیل باز بودن حریم این بنا به راحتی میتوان از دیوار فروریخته بالا رفت ! به همین دلیل ساکنین محله هربار شیئ را به عنوان مانع در قسمتهایی از دیوار آن نهاده اند ، چون شب ها توسط معتادین محل تجمع می شود.

یکی دیگر از صدماتی که این عمارت با شکوه محله چله خانه به خود می بیند و جای انکار نیست ، عاملی که در اکثر بناهای قدیمی رشت و استان گیلان دیده می شود: تجمع معتادین و انبار ضایعات زباله گردها است.

همین امر باعث می شود که تجمع انواع و اقسام ضایعات قابل اشتعال در ساختمانی که بخش اعظم و اصلی آن چوب است و هر آن خطر آتش سوزی در کمین عمارت "حاجی سیف" این عمارت با شکوه ، تاریخی و ارزشمند قاجار در شهر رشت است. اگر در حال حاضر این بنای تاریخی شهر را رسیدگی ننماییم ، بازهم شاهد آتش سوزی دیگری در قلب بناهای ارزشمند خواهیم بود، سرنوشتی که بارها در گیلان به قوع پیوسته است.

اما پرسشی که هر فرد دلسوز به فرهنگ و هنر و معماری گیلان بر میخورد این است که چرا میراث فرهنگی و عوامل مدیریت شهری،  به جای تعمیر سقف و دیوارچینی حیاط به منظور جلوگیری از ورود افراد ، تنها به رنگ آمیزی نمای بیرونی این عمارت چشم دوخته اند؟

این عمارت با شکوه در منطقه دو شهرداری رشت آرام آرام در فراموشی ، روز به روز بر عمرش افزوده می شود و به سوی نابودی پیش می رود! سرنوشت تلخ بناهای استان گیلان بازهم تکرار می شود!

اداره میراث فرهنگی استان گیلان میتوانست فقط به رنگ آمیزی نمای بیرونی عمارت "حاجی سیف" بسنده نکند ، و در قسمت فرعی این عمارت که داخل کوچه باغ نانوا رخ می نماید و محل تجمع زباله های مردم محله است را با ترفندی مدبرانه ، از نابودی این بنا تا حدی جلوگیری به عمل آورده ، تا این بنای با شکوه و تاریخی از عهد قاجار نفسی از هجوم این حجم از بارهای تخریبی طاقت فرسا بکشد!

البته باید دانست که در مسائل بازسازی و مرمت این گونه بناها در مرحله اول پس از مطالعات، بخش مهم و اصلی بنا که در معرض تخریب است ، جلوگیری به عمل می آید!

عمارت "سیف" در شهریور ماه سال ۱۳۸۶ با وجود نارضایتی های مالکین بنا در فهرست آثار ملی ثبت شد و با استناد پرونده در سال ۱۲۸۳ خورشیدی این بنا ساخته شده است.

کارشناسان میراث فرهنگی قدمت بنای حاجی سیف را در دوره پهلوی اول ذکر نموده اند.

طبق تحقیقات نگارنده؛ صاحب نخستین این ملک خانی به نام (حاج محمد سیف) بوده و به همین دلیل به خانه سیف شهرت دارد. در پرونده شناسایی ، کاربری آن خصوصی اعلام شده و در توصیف ویژگی های اثر نوشته شده است: عمارت در دو طبقه با بام شیب دار ساخته شده است ، در ساخت آن از آجر و چوب استفاده شده و بیشترین ارتفاع آن هشت متر و ۱۷ متر است ، مهمترین و بیشترین طول نمای بیرونی این ملک عناصر تزئینی آجری ، گچ آهک ، و تزئینات به صورت چوبی است ، همچنین دارای ۲ ورودی است. یکی چوبی با قاب بندی مستطیلی در ضلع شرقی و دیگری دربی چوبی مشابه در ضلع شمالی. سردر آن نیز طاق‌نمای هلالی با تزئینات آجربری دارد.  

این بنا در سال ۱۳۸۸ مخروبه و غیر قابل بازسازی ثبت شد که چند بار به صورت های جزئی احیا شد.

طبق بررسی نگارنده ؛ سالها قبل در یکی از رسانه های محلی گیلان آمده است : مالک فعلی ملک حاجی سیف در پرونده املاک شهرداری به نام مهین ترابی ثبت شده است ، اما به گفته هایده امیر افتخار یکی از مالکین، "علی دارابی" این عمارت را از حاجی سیف برای دخترش "مهین دارابی" خریداری کرده است ، وی در این باره به خبرنگار رسانه محلی گیلان توضیح می‌دهد: پدربزرگم ملک را به نام مادرم خرید و خودش در این عمارت زندگی می‌کرد، اما چون مسن بود، بیشتر اوقات به خانه فرزندانش می‌رفت. اوایل انقلاب که املاک اعیان را مصادره می‌کردند، ملک پدربزرگم هم مصادره شد و می‌گفتند چون خانه خالی بوده، نهادهای انقلابی آن را تصاحب کرده‌اند و بعدها در اختیار چند خانواده قرار می‌دهند. پدربزرگم سال‌ها تلاش کرد تا توانست از طریق مراجع قضایی ملکش را پس بگیرد. اما در عمل یک ویرانه به مادرم تحویل داده شد.

امیرافتخار می‌افزاید: اتاق‌های حیاط و بخش سرایداری به‌طور کامل تخریب شده بود و به‌خاطر دخل و تصرفاتی که در داخل بنا صورت گرفته بود، بنا از اصالت افتاد.

وی اطلاع زیادی از شکوه گذشته بنا ندارد و می‌گوید: آنگونه که از پدربزرگم شنیدم، معماران این عمارت روس‌ها بودند و داخل عمارت هم شومینه‌های دیواری داشت. اما بعد از تصرف، در عمارت دخل و تصرف زیادی صورت گرفت و ما هم عکسی از گذشته آن نداشتیم که به مراجع قضایی ثابت کنیم در بنا مداخلاتی صورت گرفته است.

امیرافتخار با بیان اینکه چهار نفر از وراث مرحوم (مهین دارابی) از این عمارت سهم ارث دارند، توضیح می‌دهد: ما هم دوست داریم ملک مادری‌مان مرمت و احیا شود ولی هیچ‌کدام از وراث توان مالی آن را ندارند. اداره کل میراث فرهنگی بدون رضایت مالکین، بنا را ثبت میراثی کرده است و ما هم اجازه نوسازی نداریم و خریداران هم به همین دلیل حاضر به سرمایه‌گذاری نیستند. مرمت این بنا هم بسیار هزینه بر است. فرزند مهین دارابی ادامه می‌دهد: ۱۸سال پیش شهرداری منطقه ۲، نامه‌ای برای مادرم فرستاد که طبق شکایت همسایه‌ها، ملک شما به دلیل تجمع اراذل و اوباش خطر آفرین شده است و باید از آن رفع خطر کنید. آن زمان مادرم از شهرداری خواست تا برای رفع خطر اقدام کند. شهرداری منطقه دو هم سقف را مرمت کرد و دیوار ریخته شده حیاط را نیز با دیوارچینی مجدد محصور کرد. اما اخیرا بخشی از دیوار ریخته شده و از همان قسمت افراد ناباب وارد ساختمان می شوند. چندبار هم همسایه ها شکایت خود را به ما اعلام کرده اند.

وی با ابراز گله‌مندی از میراث فرهنگی می‌افزاید: بارها به میراث فرهنگی مکاتبه کرده‌ایم که وراث قصد فروش بنا را دارند و میراث فرهنگی با بودجه‌ای که دارد، بنا را خریداری کند، اما میراث همکاری لازم را با مالکین ندارد. سال گذشته میراث فرهنگی بدون آنکه حتی با مالکین تماس بگیرد، اقدام به رنگ‌آمیزی بدنه عمارت کرد. اگر میراث فرهنگی ملکی را ثبت می کند، باید به مالکین در نگهداری بنا کمک کند و برای مرمت آن اعتبار بگذارد.

معاون میراث فرهنگی با اشاره به ویژگی‌های معماری عمارت سیف می‌گوید: اگرچه بررسی پرونده ثبتی بنا طولانی شد، اما عمارت سیف واجد ارزش‌های ثبتی شناخته شد و به شماره ۳۱۱۲۹ و به تاریخ ۲۲/۶/۱۳۹۶ در فهرست آثار ملی ثبت شد و طبق قانون، مالک اجازه تخریب بنا را ندارند و می‌تواند عینا آن را مرمت کنند.

عملکرد میراث فرهنگی و شهرداری در مقابل این بناهای تاریخی و ارزشمند در شهر و استان گیلان میبایست در اولویت های اصلی قرار بگیرند.

فرهام زاهد رئیس کمیسیون فرهنگی شورای شهر رشت در سال چهارم شورای پنجم در آخرین گفتگوی خود در صحن اصلی شورا در آذر ماه خاطر نشان کرده بود که بودجه هایی برای بازسازی بناهای تاریخی شهر رشت آمده و میتوان در اولین فرصت برای بازسازی اقدام نمود.

با این حال که وضعیت دانشسرا به عنوان بنای تاریخی و فوق ارزشی با کاربری علمی بیش از مابقی بناها باید در اولویت قرار بگیرد ، اما با این حال میتوان با تحقیقات متخصصانه در مورد دیگر بناهای ارزشمند شهر رشت بنا به میزان خسارات وارده به بناها و بُعد اقتصادی، عملکردهای مثبتی به وقوع بپویندند تا حدالامکان از پیشروی تخریبی بیشتر بناها جلوگیری به عمل آید. با اندک عمری که باقی مانده از شورای پنجم رشت و فرصت هایی که از دست رفت ، بنا به صحبت های رئیس کمیسیون فرهنگی شورا باید منتظر خبرهای خوبی برای بناهای رشت باشیم!

از آنجا که در شهرهای اصفهان ، یزد ، کاشان و سایر شهرهای کشورمان استفاده صحیحی از بناهای تاریخی و ارزشمند شهرها صورت میگیرد ، بنا به موقعیت شهرمان رشت و استان گیلان در بخش های تاریخی سرزمین در یکصد و خورده ای سال که گذشته و ابعاد تاریخی خاصی را شهر رشت گذارنده است ، از نهضت مشروطه ، نهضت جنگل و دروازه اروپا و سایر ویژگی های تاریخی رشت میتوان با نگاه کاملا اقتصادی برای شهر و جذب گردشگر به این بناهای تاریخی و ارزشمند نگاه کرد.

با بازسازی و احیا این بناهای تاریخی در زمینه کارآفرینی برای جوانان این شهر مانند عملکرد مدیریت شهری در شهرهای کاشان ، یزد و اصفهان و... میتوان از فرصت های باقی مانده تاریخی این شهر به نحو احسن استفاده نمود ، تا هرچه زودتر این فرصت ها را تبدیل به قوت های شهری در رشت نمود.

البته به دلایلی میتوان گفت : در این موضوع و بخش سود دهی با توسل به کاربرهای تاریخی و ارزشمند به شهر زبانمان مو در آورد تا کمی اداره میراث فرهنگی گیلان و مدیریت شهری پاسخگو باشند.

نویسنده : محمد صالح زاده (روزنامه نگار) 

انتشار در تاریخ چهاردهم دی سال یکهزار و سیصد و نود و نه در پایگاه های خبری و تحلیلی خزر آنلاین ، حرف تازه ، گیل خبر ، سپید خبر ، غیرمنتظره و شهرسازی آنلاین 

https://gilkhabar.ir/466087

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ فروردين ۰۱ ، ۰۲:۵۳
محمد صالح زاده رشتی نژاد

آیا پاک کردن طرح های گرافیتی توسط شهرداری غیر اخلاقی نبود؟!

حرف تازه نوشت : واکنش یک فعال رسانه به اظهارات مرتضی عاطفی؛

پس از انتشار کلیپی از برخورد با ۳ نوازنده موسیقی در پیاده راه فرهنگی رشت برخی چهره ها و مدیران از جمله مرتضی عاطفی واکنش هایی نشان دادند. مرتضی عاطفی مدیر سابق شهرداری منطقه ۲ رشت و مدیر کل فعلی روابط عمومی استانداری گیلان، این اقدام را غیر اخلاقی و غیرانسانی دانست.

این در حالی است که در زمان مدیریت عاطفی بر منطقه ۲ شهرداری رشت، طرح های گرافیتی دیوار های این منطقه از بین رفت و همان زمان با انتقاد هایی همراه شد.

صالح زاده در اینستاگرام نوشت: جناب عاطفی آیا نابود کردن طرح های گرافیتی پیاده راه فرهنگی رشت در زمان مدیریت شما در شهرداری منطقه دو، یک رفتار غیر اخلاقی، غیر انسانی و غیر فرهنگی محسوب نمی شد؟

منبع : پایگاه های خبری محلی  : حرف تازه ، غیرمنتظره ، سپید خبر

انتشار در تاریخ بیست و هفتم آبان سال یکهزار و سیصد و نود و هفت 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ فروردين ۰۱ ، ۰۲:۴۳
محمد صالح زاده رشتی نژاد

پهنه بندی در شهرسازی کشور میلی اجرا می شود!

شهرسازی

در نظر بگیریم که از سطح زمین فاصله گرفته ایم ، و از بالای شهر به شهر نگاه میکنیم! چه می بینیم؟ شکل های اصلی که با فاصله گرفتنمان از سطح زمین میبینیم به طور کلی به ۳ بخش تقسیم‌میشوند که پس از فاصله از سطح زمین ۳ قسمت اصلی در دید اول به چشم می آیند؛ پهنه هایی که با رنگ های مختلف که هرکدام شان نشان از یک کاربری اصلی شهر دارند ، در دید اول این پهنه های اصلی شهر را پس از فاصله گرفتن از زمین میبینیم.

اما در میان این پهنه های کاربری های مختلف شهر ، نقطه های کوچک و بزرگی که گویا میادین شهر هستند ، خطهایی که پیچ در پیچ مثل رگ های شریانی داخل بدن از دل این پهنه های شهری عبور میکنند که بزرگراه ها ، خیابان ها و کوچه ها را شامل می شوند.

در همه شهرهای دنیا بنا به طراحی و برنامه ریزی شهری صورت گرفته میتوان حتی با جست و جوی ساده ای در گوگل با رجوع به عکسهای هوایی شهرهای مختلف به این خطها و نقطه ها رسید ، که هرکدام نشانه ای از پهنه های تشکیل دهنده شهر هستند.

توسط عکس های هوایی که از شهرها گرفته اند ، با نگاهی جزئی میتوان به یک نمای کلی از آن شهر رسید. میتوانیم با استفاده از این عکس‌ها، مطالعات میدانی و تحلیل اطلاعات، دقیق‌تر به مطالعه شهر و اجزای مختلف آن پرداخت.

شاید بارها نگاهمان به تصاویری برخورده که در واقع دو عکس هوایی در دو بازه زمانی از یک شهر یا یک محدوده از یک شهر را به تصویر کشیده اند ، با مقایسه دو تصویر میتوان به تغییراتی در دو زمان مختلف از یک شهر رسید که در تصویرها کاملا واضح است. به عنوان مثال: شهر "ریو دو ژانیرو" در برزیل در دو بازه زمانی مختلف توسط عکاسی ثبت شده ، که کامل تغییرات مهم شهری را میتوان دید. یا عکس معروف از صحرای امارات(دبی) که حدود ۳۰ سال پیش عکاسی ثبت کرده که شکل و بافت صحرا گونه دارد ، و بعد دو دهه و نیم آن صحرای خالی  تبدیل به غول های آسمانخراشی شده اند.

 یا اگر به تهران در طی چند دهه اخیر نگاه کنیم ، تغییرات گسترده ای در بافت و شاکله شهری پایتخت صورت گرفته و رشد قابل توجهی از نظر کالبدی داشته است. در واقع میتوان گفت در این شهرها در دو بازه زمانی مختلف نظام پهنه بندی در آنها صورت گرفته است.

پهنه‌بندی در واقع دسته بندی اراضی شهری  بر اساس کاربری به منظور جلوگیری از تداخل کارکردها و بالا بردن کارایی محیط شهری است که توسط وزارت مسکن و شهرسازی انجام شده است. به طور کلی هر شهر به چند منطقه اصلی شامل ؛ مسکونی ، صنعتی ، تجاری، خدماتی و تفریحی تقسیم میشود که از دل این کاربری ها در شهرسازی جدید ، کاربری های دیگری ظهور نموده اند.

منطقه بندی و ضوابط آن در سال ۱۹۱۶ در شهر نیویورک به اجرا گذاشته شد که در سال ۱۹۲۵ در ایالات متحده به تصویب رسید. که به عنوان یک ابزار اجرایی طرح های جامع شهری در شهرسازی جهان رواج پیدا کرد.

پهنه بندی در واقع سند اصلی هدایت و کنترل تحولات کالبدی در شهر و نظارت بر ساخت و ساز در عرصه های شهری به منظور جلوگیری از تداخل غیر ضروری و نامناسب کاربری ها و ارتقا کیفیت و کارایی محیط شهری است.

بر مبنای اصول و نقشه پهنه بندی طرح جامع برای شهر، نقشه های تفصیلی و ملاک عمل شهر، برای پاسخگویی به مالکین و هرگونه تقاضای ساخت و ساز، با تراکم های ساختمانی مجاز، چگونگی ساخت و ساز و ضوابط دسترسی و تعیین کاربری های مجاز و قابل استقرار، براساس و منطبق با این طرح و اسناد آن، به شرح صفحات سند اصلی تهیه و تدقیق شده و به تصویب کمیسیون ماده (۵) خواهد رسید.

منطقه بندی انواع و اقسام مختلفی در شهرها بنا به ضوابط و مقررات دارد، منطقه بندی کاربری زمین؛ مشخصات اجرایی کاربری زمین و طرح جامع را تعیین میکند. جز متدوال ترین نوع منطقه بندی در شهرسازی ایران است که شهرها را به ۴ زونینگ مسکونی ، صنعتی ، تجاری و تفریحی  تقسیم میکند.

منطقه بندی تراکمی؛  براساس جمعیت،  شهر را منطقه بندی میکند ، منطقه بندی ارتفاعی ؛ براساس ارتفاع ساختمان ها شهر را منطقه بندی میکند ، هدف کلی این نوع منطقه بندی کنترل ارتفاع ساختمان ها است.

تا قبل از دهه ۸۰ در شهرسازی ایران پهنه بندی خاصی وجود نداشت ، که در نیمه دوم دهه ۸۰ با طرح جامعی نهایی شهرها از ابتدا با طرح جامع جدید پایتخت پهنه بندی در تهران شکل گرفت. تا قبل از آن هم از روش پارسل استفاده میشد.

با این حال پس از طرح نهایی جامع شهری و تفصیلی هم بلکه در پایتخت و شهرهای دیگر پهنه بندی همان زون های اصلی شکل گرفت اما با این حال باز فرایند پهنه بندی در ایران کاملا متفاوت از اصول اصلی پهنه بندی شهرسازی است و هیچ ارتباطی با ساختارهای اجتماعی و فرهنگی در شهرهایمان ندارد. بطور کلی میتوان گفت؛ متولیان طرح های جامع شهری نتوانسته اهداف ارائه دهندگان را پیاده کنند.

در این صورت پهنه بندی های شهرسازی ایران دستخوش تغییراتی شده اند ، همانطور که میبینیم در بسیاری از شهرها زون های حفاظت و فضای سبز به راحتی بدون در نظر گرفتن طرح های جامع شهری تغییر کاربری های اساسی در آنها صورت میگیرد ، این امر از "زون" های تهران آغاز که هم اکنون به شهرهای دیگر رسیده است.

پهنه بندی در شهرسازی جهان هم دارای نقدهای بسیاری است ، حتا در امریکا پس از گذشت سالها نظام پهنه بندی دارای منتقدینی است که هرکدام نقدهایی به پهنه بندی وارد می نمایند. اما در شهرسازی دیگر کشورهای جهان پس از گذشت سالهای زیادی از به اجرا در آمدن های اولیه آن توانسته اند ، اشکالات آن را برطرف نمایند.

ولی متاسفانه بنا به بازه زمانی پهنه بندی در شهرسازی ایران از دهه ۸۰ تا به امروز ، که تقریبا بالغ بر ۲۰ سال گذشته است ، اما باز زمان کمتری نسبت به پهنه بندی در شهرسازی جهان است ، چون سیر تاریخی از پهنه بندی در ایران طی نشده است و بسیاری اشکالات آن تازه نمایان شده است‌.

نکته جالب در پهنه بندی شهرسازی ایران این است که بدلیل عدم تدوین مقررات منطقه بندی برای غالب شهرهای بزرگ،در حال حاضر در اکثر شهرها ، یک جدول از طرف شهرداری ارائه میشود که در آنها بیشتر عرض گذرها جهت تعیین ارتفاع و تراکم ساختمان مدنظر قرار میگیرد که همان قسمت عمده از اهداف منطقه بندی است. با این اوصاف سوال از شهرداری های کشور این است که مگر میشود عرض گذر فقط تعیین کننده تراکم و ارتفاع باشد؟

هدف کلی شهرسازی جهان بر اساس زونینگ تعریف شده؛ جداسازی کاربری های ناسازگار از یکدیگر است ، تامین فضا و امکانات کافی برای انواع کاربری ها و تامین تاسیسات عمومی به منظور آسایش ، بهداشت ، امنیت و بهزیستی جامعه شهری است.

در واقع علم شهرسازی اگر براساس ضوابط و مقررات منطقه بندی پیش برود ، یکی از مزیت های پهنه بندی در شهرها این است که کاربری های ناسازگار از یکدیگر جدا می شوند و از تداخل فعالیت های آنها جلوگیری میشود ، به عنوان مثال مناطق صنعتی از مسکونی جدا میشوند تا منطقه مسکونی از خطرات دود ، گاز و سر و صدای صنایع در امان باشد‌.

تجارب پژوهشی نگارنده ثابت میکند که پهنه بندی در شهرسازی جهان با همه انتقادات وارده بسیار اثر بخش تر از منطقه بندی یا زونینگی که در دهه ۸۰ در شهرهای کشور بالخصوص تهران پیاده شده است.

در شهرسازی جهان بالخصوص آمریکا که منشا و مبدا بوده برای کنترل نظام کاربری اراضی و کنترل فرم شهر از منطقه بندی سنتی فاصله گرفته و به سمت اجرای نظام کدهای فرم مبنا حرکت میکنند.

رضا بصیری (کارشناس طراحی شهری) به نکته ی خوبی اشاره داشته است: یکی از تناقضات اصلی طرح جامع شهر تهران در نظام پهنه‌بندی موجود خود را نشان داده است. در نظام جمعیت پذیری در راهبردهای طرح جامع، رقمی در حدود نه تا ۱۰ میلیون نفر برای افق طرح جامع شهر تهران پیش بینی شده است اما نظام پهنه‌بندی شهر تهران رقمی بالای ۲۰ میلیون نفر را برای آینده شهر تهران نشان می‌دهد. این تعارض میان راهبردها و نوع پهنه‌بندی از نکات قابل توجه طرح جامع است. زمانی که طرح تفصیلی با هدف تقطیع نظام پهنه‌بندی طرح جامع تهیه شد حدوداً ۲۰ تا ۳۰ درصد تغییر ایجاد کرد به نحوی که محدوده قانونی شهر تهران نیز پهنه‌بندی و دستخوش تغییراتی شد. آن چیزی که در افق طرح در نظر گرفته شده بود خودبخود دستخوش تغییر شد و نبود هماهنگی و سازگاری میان طرح جامع و طرح تفصیلی در حوزه پهنه‌بندی مشکل‌ساز شده است.

در واقع مشکل اصلی که در شهرسازی کشور به وضوح دیده میشود ؛ بخش بازه زمانی کوتاهی است که از دهه ۸۰ آغاز گردید ، و دوره تاریخی مثل آمریکا و اروپا (آلمان) را طی ننموده که بتوان بر اساس نقاط قوت و ضعف زونینگ ، پیشروی فرم شهر و ازدیاد جمعیت به جمع بندی نهایی از پهنه بندی در شهرسازی ایران رسید ، عدم سازگاری میان طرح های جامع شهری و تفصیلی به دلیل اینکه متولیان طرح ها بدون در نظر گرفتن مطالعات فرهنگی و اجتماعی در شهرها با اکتفا به مطالعات کالبدی و نگاه کالبدی طرح جامع ارائه و پهنه بندی را اجرا نمودند.

یکی وجه دیگر از منطقه بندی با عدم ضوابط و مقررات صدمه ای جبران ناپذیری در شهرهای کشور که دارای بافت تاریخی هستند ، وارد نموده است. باید بدانیم که مدون نبودن این گونه ضوابط و مقررات ، باعث پیدایش رانت خواری و واسطه گری در امور شهرسازی نیز خواهد بود.

و در پایان نوع پهنه بندی هایی که در شهرداری های کشور اجرا میشود ، هیچ مساواتی با اصل ضوابط و مقررات ندارد ، و به طوری که شهرداری ها گویا در پاره ای از موارد میلی عمل می نمایند. مادام هم میبینیم که عرض گذرها را به عنوان عامل تعیین کننده تراکم و ارتفاع میدانند!

 

نویسنده : محمد صالح زاده (کارشناس شهرسازی - دانشجوی مقطع ارشد برنامه ریزی منطقه ای دانشگاه گیلان)

انتشار در تاریخ هفتم فروردین یکهزار و چهارصد در پایگاه های خبری گیل خبر ، خزرآنلاین و حرف تازه 

 https://gilkhabar.ir/468133

۹۵۱۱۰   / https://harftaze.ir/

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ فروردين ۰۱ ، ۰۲:۳۸
محمد صالح زاده رشتی نژاد

شهرسازی یک وزارتخانه نیست!

 

در روز هشتم نوامبر سال یکهزار و نهصد و چهل و نه میلادی استاد فقید دانشگاه بوینوس آیرس (آرژانتین) “پروفسور کارلوس ماریا دلاپائولرا” همزمان با افتتاح انستیتو مطالعات مسائل شهرسازی این دانشگاه این روز را تحت عنوان “روز جهانی شهرسازی” در جهان نام نهاد و از آن پس هر سال در روز هشتم نوامبر را روز جهانی شهرسازی می نامند. هدف اصلی وی از نامگذاری چنین روزی پیشبرد و بالابردن علاقه به مباحث و موضوعات شهرسازی در میان عامه مردم و متخصصان در مقیاس های بین المللی ، ملی و محلی عنوان نمود.

در طی هفتاد سالی که از برگزاری اولین مراسم بزرگداشت این روز می گذرد، تعداد کشورهای برگزار کننده مراسم در این روز در جهان به بیش از سی کشور رسیده است. این مراسم به طور جداگانه در کشورهای مختلف برگزار می گردد اما برخی نهادهای بین المللی حامی این جریان هستند که مهمترین آنها ISOCARP یا جامعه بین المللی برنامه ریزان شهری و منطقه ای می باشد که محل دفتر مرکزی آن در شهر لاهه هلند می باشد.

قبل از ورود به حیطه شهرسازی باید با اصل مطلب این رشته پرداخت. شهر ؛ مکانی بود که در عین واقعیت و عینیت از حقیقت و ذهنیتی نشان داشت که در ورای چهره ظاهری آن رخ پنهان کرده بود.(از شار تا شهر،دکتر سید محسن حبیبی)

فضا در مفهوم موجود خود بتنهایی هستند که هیچ ویژگی خاصی را مطرح نمی کند ، ولی به محض آنکه یک گروه انسانی فعالیتی را در مکانی مطرح می کند ، معنای نمادین فضا پدیدار می شود. از این پس فضا بستری برای بیان فعالیت و رفتارهای انسانی می‌گردد و محلی برای تخیل و واقعیت است.

زمانی که بشر به یکجانشینی روی آورد ، دولت را سامان داد و شهر را بنا کرد. در برررسی هایی از متون به جا مانده چه در مقیاس کشور چه در مقیاس جهان و مطالعات میدانی در کشور در زمینه چگونگی شکل گیری کانون های زیستی به معنای عام کلمه و “شهر” به معنای اخص کلمه چند عامل اصلی را روشن میسازد.

بافت های کالبدی و شالوده فضائی شهر یا کانون زیستی به عوامل مختلفی خواهند رسید. که به همراه همه ی این عوامل شهر یا کانون های زیستی شکل و شمایل خاص خود را می یابند ، هویت شهر شکل میگیرد.

وضع موجود ، پدیده تاریخی را میتوان در برابر کانون های زیستی شکل گرفته از دیرباز تا اکنون قرار داد، شناخت تاریخی پدیده ، سنگ زیربنای شناخت وضع موجود است و درک درست از شرایط موجود ، تخمین دگرگونیهای بعدی پدیده که همان “شهر” است را ممکن می سازد.

استاد دکتر سید محسن حبیبی از اساتید شهرسازی کشورمان که به تازگی در سال جاری فوت شده در کتاب شار تا شهر درباره همین موضوع مینویسد: گذشته(سیر تحول تاریخی)پدیده در وضع موجود آن (مستقر) باشد، آینده(دگرگونیها و تحولات بعدی پدیده) در وضع موجود آن(مستتر) است. گذشته موجود را تبیین می کند و موجود آینده را تخمین می زند.

عواملی که شهر را تعریف کرده و خود در آن تعریف گشته اند،به شهر معنا می بخشند و خود در آن معنا شده اند،شهر را پی افکندند و خود در شهر پی افکنده شدند،شهر را به اوج رساندند و برعکس شهر را مورد سوال قرار دادند و خود با آن دچار مساله شدند.

در این پاراگراف که در سطر قبل خواندید تمام عوامل را کنار هم استاد سید محمود حبیبی چیده است. که شهر همان کانون زیستی چگونه به وجود آمد ، به وضع موجودش نیم نگاهی انداخت و پیشینه تاریخی هر شهر را مورد تامل ویژه ای قرار داده و شهروندان و شهرسازانی که در شهر می لولند و می اندیشند و برنامه ریزی و طراحی شهر را هدایت می کنند. همه عوامل ساختاری شهر از ابتدا تا اکنون را میبایست مورد بررسی و کنکاش قرار داد تا بتوان به خود شهر رسید.

الکساندر میچرلیخ شهرشناس معروف آلمانی که در شهرسازی آلمان نقش بسزایی دارد ، در کتاب ناپذیرا بودن شهرهای ما) جمله درخشانی دارد، مینویسد: هر چه محیط ناخوشایندتر باشد انسان بیشتر در لاک خود فرو رفته و خانه برایش مهم تر می شود و بالعکس. فردگرایی افراطی امروزی، واکنشی در برابر زیاده روی فاشیستی گذشته است(نادیده انگاشتن فرد در برابر ملت) باید بین فرد و جمع تعادل ایجاد نمود. شهر مانند مادری است که باید آغوش خود را بر روی فرزندانش ، چه در خوشیها و چه ناخوشیها باز نگاه دارد؛ شهر اگر مادری خود را ثابت کند، فرزندان خود را پایبند خویش می سازد و گرنه این فرزندان در بزرگسالی به خاطرات ناخوشایند کودکی اندیشیده و به مادر خود پشت کرده، همه تقصیرها را به گردن وی می اندازند و نسبت به سرنوشتش بی تفاوت خواهند شد. حس تعلق خاطر به مکان در نتیجه تجربیات و خاطره ها به دست می آید و نه اثاثیه، مبل و صندلی. انسان ازمحیط جدایی ناپذیر است. داشتن روابط همسایگی ضروری است. آدم ها، انسانیت خود را مدیون شهرها هستند. و  به همین طور شهر با شهروندانش شکل و شمایل به خود میگیرد‌‌. روابط متقابلی بین شهر و شهروندان وجود دارد.

 

اما شهرساز ، شهرساز یک شهروند است اما شهروندِ شهرساز!

بله ! درخوانش اول کمی دور از ذهن می باشد ، اما یک شهرساز باید یک شهروند خوب باشد تا بتواند یک شهرساز خوب شود. شهرسازی که با هویت شهرها و شهر مورد نظر تمام و کمال آشنایی نداشته باشد ، نمیتواند شهرساز خوبی شود. جغرافیای شهرها پیچیدگی خاص خود را دارد ، نمی شود بدون آگاهی به شهری در مورد آن شهر نسخه ای پیچید ، حال این نسخه طراحی شهر باشد و چه برنامه ریزی شهر.  

همانطور که یک مدیر شهری باید در صورت نخست یک شهروند خوب باشد ، تا بتواند یک مدیر شهری خوبی شود. شهرساز هم می بایست به نحو احسن با انواع و اقسام جغرافیای شهر و پیچیدگی های مسائل شهری واقف باشد و در جست و جوی فهم هویت شهر به صورت مستمر تلاش نماید. تا بتواند در ارتقا بخشیدن شهر در راستای هویت اصلی شهر گام بردارد و بستر برنامه ریزی و طراحی شهر را فراهم نماید.

در دهه های اخیر در مسئولیت های شهری چه در کشور چه در استان و شهر خودمان شاهد چهره هایی بودیم که در مسند مدیریت شهری به عنوان اعضای شورای شهر و مدیران شهرداری ها و شهردارها با کمال تاسف باید گفت: که ضعیف ترین دهه های شهر و شهرسازی کشور را رقم زده اند . به طوریکه که چهره های ورزشی ، سیاسی ، هنری بدون علم و آگاهی از این مسئله حیاتی پا به عرصه نهاده اند که عملکردشان را مستقیم در شهرها و شهرسازی کشورمان مشاهده می کنیم.

به فرض مثال وقتی عضو شورای شهر رشت از جغرافیای این شهر آگاهی ندارد و دوره های متوالی عضو شورای این شهر می شود. نتیجه اش می شود وضعیت اسفناک زیستی ، اقتصادی ، عمرانی و شهری ، فرهنگی ، اجتماعی که هم اکنون در شهر رشت مشاهده می کنیم . این وضعیت نه تنها در رشت بلکه گریبان گیر تمامی شهرهای کشورمان است ، که افرادی با عدم تخصص در مسند مدیریت شهری تکیه زده اند و افرادی واجد شرایط با علم و اگاهی و تخصص رشته ای با سالها تجربه تدریس و کارهای پژوهشی و اجرایی خانه نشسته اند و با مختصر ساعات تدریس روزهای خود را سپری می کنند. ولی در همان شهر عضو شورا با سی سال سابقه و بازنشستگی در موضوعی غیرمرتبط به دلیل جایگاه سیاسی و حزبی به ریاست شورا می رسد و مدام با تصمیم گیری های جهت دار و خارج از تخصص شهر و شهرسازی در پسرفت مدام شهر دلالت دارد.

از حق نگذریم یکی از دلایل این عملکرد ضعیف در شهرها به شهرسازان متخصص و با تجربه  هم بر میگردد که بجای ورود مدام به این عرصه هرچند که فضا بسیار تنگ است ، میتوانند خود و تخصص خود را ثابت کنند و در این امر شهرسازان جوان را ترغیب و راهنمایی نمایند.

در روند آینده یک شهر بغیر از  همه عوامل شکل دهنده در شهر،شهرساز است که در ابتدای امر یک شهروند آگاه بوده ، که به شهروندِشهرساز آگاه دست یافته است،  میتواند نقش مستمر و متخصصی در شهر و شهرسازی آن شهر ایفا کند.

پس از گذشت سالها هنوز آنطور باید و شاید مردم از این رشته دانشگاهی آگاهی ندارند ، تا حدی که این رشته را  وزارتخانه ای میدانند! باید خاطر نشان کرد که رشته شهرسازی در واقع جز رشته های مهندسی است اما در دانشکده هنر و معماری تدریس می‌شود. بهتر است به جای واژه شهرسازی از برنامه ریزی شهری استفاده شود تا وظایف این رشته بهتر شناخته شود. در کشور ما در مقطع کارشناسی تمامی دانشگاه ها از جمله سراسری،آزاد، پیام نور ، جهاد دانشگاهی ، علمی و کاربردی رشته شهرسازی با عنوان مهندسی شهرسازی دانشجو می پذیرد و در مقطع کارشناسی ارشد به چندین رشته مرتبط از جمله:برنامه ریزی شهری ، طراحی شهری و مدیریت شهری تقسیم می شود که علاقمندان به هرکدام از این رشته ها می توانند با انتخاب آن و فرایند آزمون به تحصیل در مقطع کارشناسی ارشد در ایران بپردازند و در مقطع دکترا به دکترای شهرسازی نائل شوند.

شهرسازی عبارت است از مطالعه طرح‌ریزی و توسعه شهرها با در نظر گرفتن احتیاجات اجتماعی و اقتصادی با توجه به حداقل رساندن مشکلات شهری و پاسخ‌گویی به نیازهای عمومی جمعیت شهری، آنچه که به طور معمول در شهرسازی صورت می‌گیرد، طراحی، تقویت و تنظیم فضا به منظور ایجاد توسعه‌ای موزون است، دانش شهرسازی‌ به‌ بررسی‌ کلیه‌ تحولات‌ اجتماعی‌، اقتصادی‌، سیاسی‌ و فیزیکی‌ یک‌ شهر می‌پردازد و تلاش‌ می‌کند که‌ روابط‌ موجود در یک‌ شهر را در قالب‌ یک‌ نظام‌ هماهنگ‌، مدیریت‌ و سازماندهی‌ کند.

اما مهندس‌ شهرساز با مطالعه‌ و بررسی‌ روابط‌ اجتماعی‌، اقتصادی‌، سیاسی‌ و فرهنگی‌ حاکم‌ در شهر، برنامه‌ای‌ برای‌ یک‌ شهر ارائه‌ می‌دهد، برنامه‌ای‌ که‌ تصویرگر سیمای‌ شهر در آینده‌ است‌، مهندس شهرساز می تواند در تغییر سیمای شهر، ایجاد بدنه چشم نواز و منظری خوب و آرامش بخش و پیش بینی تمام تمهیدات لازم که تامین خدمات عمومی شهر را منظور کند، فعالیت داشته باشد.

شهرساز یک شهر را برنامه ریزی و طراحی می کند، بنابراین باید یک دید وسیعی داشته باشد، او باید شرایط و الزامات مختلف محل مورد نظر از جمله اقلیم، فرهنگ را در نظر گیرد.

یک طراح شهری باید به کمک خلاقیت و نوآوری در طراحی شهری  آنها را به بهترین شکل در برنامه ها و طراحی های خود لحاظ کند.

یک شهرساز چه در حیطه برنامه ریزی و چه در طراحی شهری باید چهارچوب صحیح قرار گیرد تا بتواند از پس این مسائل تخصصی بر آید: تهیه طرح ها و نقشه های شهری و منطقه ای انجام پروژه های طراحی، ساخت محوطه ها، تفکیک اراضی و تایید نقشه های ساخت و ساز و نظارت بر اجرای پروژه های ساختمانی و شهرسازی ، دادن مشاوره به مدیران و مسئولان در امور شهری و طراحی و برنامه ریزی برای ایجاد انواع شهرک های مسکونی، تجاری و صنعتی ، برنامه ریزی و طراحی شهرهای جدید و بررسی نتایج و اثرات انواع پروژه های عمرانی روی مسایل شهری و شهرنشینی ، برنامه ریزی و مدیریت سیستم حمل و نقل شهری و تلاش جهت توسعه آن ، طراحی اولیه یا مجدد خیابان ها و معابر با هدف افزایش ایمنی و راحتی همه افراد جامعه و کاهش ترافیک و ازدحام ، برنامه ریزی و اخذ تدابیری برای کاهش اثرات سوء زندگی شهری ، مکان یابی عناصر و کاربریهای گوناگون شهری ، مهارت و توانمندی های مورد نیاز مهندس شهرسازی علاقه به فعالیت های مهندسی و مباحث شهرسازی داشتن درک و ذوق هنری (زیرا حوزه کاری مهندس شهرسازی تلفیقی از هنر و مهندسی است)داشتن اطلاعات کافی در حوزه های مختلف شهری، جامعه شناسی،  انسانی، اجتماعی،اقتصادی، جامعه شناسی شهری  و …توان تجزیه و تحلیل مناسب ، توان انجام کار تیمی ، مهارت های ارتباطی و مذاکره ای مناسب ، توان خوب در سازماندهی و مدیریت زمان ، داشتن خلاقیت و نوآوری ، توان خوب در طراحی و شناخت روانشناسی رنگ ها (به خصوص برای مهندسان طراحی شهری) و آشنایی با زبان انگلیسی از مفاد مهم در این علم فنی و مهندسی وبرنامه ریزی شهری است.

در سال جاری استاد فقید شهرسازی کشورمان دکتر سید محمود حبیبی از چهره های فاخر و مولف کتب شهرسازی و اساتید جامعه شهرسازان را از دست دادیم ، با یاد و خاطر ارزشمند این استاد عزیز و فرهیخته هشتم نوامبر دوهزار و بیست ، روزجهانی شهرسازی را به یکایک مهندسین شهرساز ، علاقه مندان این رشته و شهروندان شهر پژوه تبریک عرض می‌نمایم و امیدوارم بستری برای تحول در این امر مهم فراهم شود تا با برنامه ریزی شهری دقیق به شهر آرمانی مان برسیم. و در آینده ای نه چندان دور در برنامه آموزش و پرورش کشور این حرفه در هنرستان های کشور تدریس شود.

 

نویسنده : محمد صالح زاده ( روزنامه نگار - کارشناس شهرسازی) 

انتشار در تاریخ هجدهم آبان سال یکهزار و سیصد و نود و نه در پایگاه های خبری گیل خبر ، حرف تازه ، خزر آنلاین و شهرسازی آنلاین

https://harftaze.ir

https://gilkhabar.ir/464507

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ فروردين ۰۱ ، ۰۲:۳۱
محمد صالح زاده رشتی نژاد

صنایع دستی از دست رفتنی

ما کجای جهان ایستاده ایم ، جهان کجای ما! در این برهه حساس نسل های از دست رفته و باز آمده ، این عصر مجازی و دگرگونی سلیقه ها و علاقه های متعددِ تحمیل شده ، ما کجای این جهان ایستاده ایم.

در این بحبوحه مختلط فرهنگی آیا میتوان از دست رفته ها را باز گرداند یا به نوعی نکوداشت؟ آیا میتوان  در این شرایط عجیب و غریب دنیای مجازیِ حقیقی بساطی از دیرباز را روشن نگه داشت؟

چرا میبایست این بساط را روشن نگه داشت؟ آیا در باز آمدگان میلی برای استفسار این بساط خاموش گاه نیمه خاموش  در این جهان افسار گسیخته باقی می ماند؟

با تمام این پرسش های بی سرانجام نمیتوان لحظه ای طپش مضطرب قلب را برای از دست رفتنی ها، از دست رفته ها در سراسر وجود آرام نگه داشت.

در جهان خَشمگین امروزی که از طرفی روح دنیای مجازی جریان عمیقی بر سراسر زندگی ها نهاده ، صنایع دستی و تزئینی در حال دمیدن روح لطیفی به خشنی این جهان دارد.

صنایع دستی درسالهای ۱۹۴۲ میلادی، پس از جنگ جهانی دوم با محتوای هنر و فرهنگ مورد توجه کشورهای پیشرفته قرار گرفت. در دهم ژوئن ۱۹۴۶ میلادی مصادف با ۲۰ خرداد ۱۳۲۵ خورشیدی نخستین همایش جهانی با همراهی اساتید ، هنرمندان و صنعتگران بیش از ۴۰ کشور جهان در نیویورک برگزار شد. در قطعنامه‌ی پایانی این همایش، تأسیس«شورای جهانی صنایع دستی» به عنوان نهاد وابسته به یونسکو تصویب‌ شد. سالروز تأسیس این همایش، به عنوان «روز جهانی صنایع دستی» نامگذاری شد.

با راه‌اندازی شورای جهانی صنایع دستی ، صنایع دستی و سنتی، به صورت بخشی از حیات فرهنگی- اقتصادی ملت‌ها، مورد توجه قرار گرفت. ایران، از سال ۱۳۴۷خورشیدی مصادف با ۱۹۶۸میلادی از طریق سازمان صنایع دستی کشور، به عضویت این شورا درآمد و در مجمع آسیا و اقیانوسیه‌  مشغول به فعالیت شد. این شورا، در ابتدا با شمار محدودی از اعضا کار خود را آغازکرد. اما هم‌اکنون، ۹۰ کشور جهان را تحت پوشش دارد و دبیرخانه‌آن، در شهر آمستردام هلند قرار دارد.

۱۰ ژوئن ، ۲۰ خرداد ؛  روز جهانی صنایع دستی است. روزی متعلق به دنیای پر نقش و نگار دست بافته ها و ساخته هایی که با جلوه هایی عاشقانه خلق شده اند و ارزش آنها به حدی است که نمی توان قیمتی برای‌شان متصور شد.

می توان در ذره ذره آنها عشق خالقشان را لمس کرد و قصه دل خالقش را خواند. رنگ ها و نقش هایی که انگار لب به سخن می گشایند و داستانی شنیدنی را روایت می کنند.

باید گوش جان را تیز نمود و پای  تک تک داستان های آنها نشست.

به آثار و صنایعی که تمام مراحل ساخت آن توسط دستان خالقشان  و ابزارهای دستی انجام می‌شود و برگرفته از فرهنگ و هنر و بینش و ذوق مردم هر منطقه است، صنایع دستی می‌گویند.

در ساخت این صنایع از مواد اولیه بومی و محلی هر منطقه استفاده می‌شود و همه آن را کالایی برای معرفی ویژگی‌های منحصر به  قوم  و فرهنگ هر منطقه می‌دانند. مبادله این صنایع، موجب نوعی ارتباط فرهنگی میان جوامع گوناگون دیگر  می شود و روابط میان آنها را بهبود می‌بخشد.

اقوام و ملت ها در سراسر این کره خاکی توسط صنایع دستی هر قوم و ملت میتوانند مجالی برای بازدید و شناختن اقوام و ملت های دیگر بیابند.

هر روح و هر ذهن کنجکاو برای شناخت فرهنگ اقوام و ملت های دیگر موتور جست و جو گر ذهن خود را فعال می کند تا با دستیابی به آداب و رسوم و فرهنگ های دیگر ملت ها آن بخش فعال ذهن و روح خود را ارضا نماید.

اقوام مختلف ایرانی در گوشه و کنار این مرز پهناور ، با خلاقیت و ذوق هنری و ابتکار دستان شریف خود از دیرباز در تولید صنایع دستی شهره جهانیان بوده‌اند. تنوع و کیفیت محصولات تولید شده بسیاری از پژوهشگران بزرگ جهانی  را برآن داشته تا به بررسی و تحلیل صنایع دستی ایران بپردازند.

کارشناسان سازمان صنایع دستی ایران، دسته بندی را بر اساس روش و تکنیک ساخت آثار در نظر گرفته اند که بر اساس آن ۳۷۰ رشته صنایع دستی ثبت شده به ۲۴ دسته تقسیم می‌شوند و عبارتند از: بافته های داری، دست‌بافی، بافتنی، روکاری، چاپ های سنتی، نمد مالی، سفال‌گری و سرامیک‌سازی، شیشه‌گری، تولید فراورده های پوست و چرم، ساخت محصولات فلزی وآلیاژ، قلم زنی، مشبک‌کاری، حکاکی روی فلزات و آلیاژها، سنگ‌تراشی، حکاکی روی سنگ و معرق سنگ، خراطی چوب، ریزه‌کاری و نازک‌کاری چوب، منبت‌کاری، کنده‌کاری و مشبک‌کاری چوب، حصیر بافی، خاتم سازی، معرق کاری، کاشی‌گری، ملیله‌کاری، میناکاری، ساخت اشیای مستظرفه و هنری، ساخت زیورآلات، ساخت سایر فرآورده های دستی.

تعداد شهر‌ها و روستا‌های جهانی صنایع‌دستی ایران  ۱۴ مورد است و کشورمان رتبه اول جهان را از این لحاظ دارد. این شهرها توسط شورای جهانی صنایع دستی انتخاب می‌شوند و تاکنون ۴۸ شهر و روستا در دنیا به ثبت جهانی رسیده‌اند.

شهرها و روستاهای جهانی شده ایران از نظر شورای مذکور عبارتند از:

شیراز؛شهر جهانی صنایع‌دستی

زنجان؛ شهر جهانی ملیله

ملایر؛ شهر جهانی مبلمان منبت

روستای قاسم آباد گیلان؛  روستای جهانی چادرشب‌بافی

تبریز؛شهر جهانی فرش

اصفهان؛ صنایع‌دستی خلاق

مشهد؛ شهر جهانی گوهرسنگ‌ها

لالجین همدان؛ شهر جهانی سفال

مریوان کردستان؛  شهر جهانی کلاش‌بافی (گیوه)

سیرجان کرمان؛ شهر جهانی گلیم شیریکی پیچ

آباده فارس؛ شهر جهانی منبت

میبد یزد؛ شهر جهانی زیلوبافی

روستا‌ی خراشاد خراسان جنوبی؛ روستای جهانی حوله‌بافی

روستای کلپورگان سیستان و بلوچستان؛ روستای جهانی سفالگری

متاسفانه در یادداشت فوق به مناسبت روز جهانی صنایع دستی نمیتوان تمام و کمال به این مبحث ارزشمند فرهنگ قومی و محلی پرداخت.بنده به عنوان نگارنده مختصری از مقاله پژوهشی خود را برای مخاطبین گرامی در این یادداشت گنجانده ام تا بتوان در اندک پاراگراف هایی در این یادداشت مطلب فوق را ذکر کنم‌‌.

در پایان به بخش بومی و قومی  گیلک خواهیم پرداخت.

استان شمالی گیلان به جهت همجواری با آب های نیلگون دریای کاسپین و دارا بودن جاذبه های طبیعی، تاریخی، فرهنگی، هنری و گردشگری فروانش همواره مورد توجه گردشگران داخلی و خارجی بوده است. بدلیل آب و هوای مناسب و جاذبه های مختلفی که در این استان حاشیه دریای کاسپین موجود است در فصول مختلف سال با گردشگران متعددی روبه رو می شود. گرچه در دهه اخیر متاسفانه گردشگران تنها به عنوان گردشگر حضور نیافته اند و مصیبت هایی به محیط زیست و منابع طبیعی وارد نموده اند که هرکدام از این ها به صورت مفصل قابل بحث و تحلیل هست. اما استان مان گیلان جز استان های پر گردشگر کشور محسوب میشود‌.

صنایع دستی در گیلان به جهت پیشینه تاریخی از شمال تا جنوب استان ، و از  شرق به غرب آن  دارای تنوع صنایع دستی مختلف بومی و محلی است. یکی از شهر هایی که در استان گیلان دارای بیشترین صنایع دستی می باشد، آستانه ی اشرفیه نام دارد. این شهر مابین شهر رشت و لاهیجان رو به شرق گیلان  واقع شده است. قرار گیری در این مسیر منجر شده است تا گردشگران بسیاری در آن اقدام به خرید صنایع دستی نمایند.

سایر شهر های پر اهمیت در این خصوص می توان به ماسوله، رشت، لاهیجان، انزلی، املش و …. اشاره نمود. از عمده ترین صنایع دستی  استان می توان به حصیر بافی، رشته دوزی، بامبو بافی، لباس محلی، خراطی، چادر شب بافی، نازک کاری، چوب تراشی، منبت و معرق چوب، سفالگری، مروار بافی، کاشی معرق، چلنگری، مینای خانه بندی، گلیم بافی، جاجیم بافی، جوراب بافی، شال بافی، عروسک بافی، قلاب بافی و ….. اشاره نمود.

ما کجای جهان ایستاده ایم و جهان کجای ما!

اگر کمی به عقب برگردیم به اواخر دهه ۷۰ خورشیدی نگاهی بیندازیم در خانه هایمان برای صرف وعده های روزانه غذا حصیری میدیدیم که از آن به عنوان سفره وعده های غذایی استفاده می شد. اما در حال حاضر و عصر مجازی همان سفره های حصیری گیلان در قالب عکس های نوستالژی در فضاهای مجازی دیده می شوند که اغلب با جملات احساسی رویت و بازدید میخورند! اما هیچ‌گاه به جای حسرت های مجازی به دنبال استفاده مجدد از آن حصیرهای گیلانی نبوده ایم. اگر به صورت کلی به این موضوع حساب سرانگشتی کنیم ، ۸۰ درصد از مردم این منطقه برای از بین نرفتن این صنایع بومی و محلی تلاشی در خور آن نمی‌کنیم به غیر از افسوس خوردن از نوع  مجازی،  لایک و کامنت چیزی در باز زنده نگه داشتن آن انجام نمی دهیم.

اینگونه باز خوردها در مقابل این صنایع دستی دوست داشتنی و لطیف که هرکدام از روح و دستان خالق لطیفشان ساخته می شوند ، اثری منفی در پی دارد. با این بازخوردها و تعبیر ها در مقابل این صنایع دستی  عظیم محلی مان دیر یا زود شامل فروپاشی کامل این صنایع خواهیم شد ، گرچه تا به امروز بیش از نیمِ تمام این صنایع دستی و تزئینی  محلی کاربرد، تولید و چشم گیری خود را از دست داده است. این نابودی فرهنگی و هنری بومی با سرعت هرچه بیشتر در این عصر مبتذل مجازیِ نادرست پیش می رود و یارای مقاومت و ایستادگی در مقابل آن نیست.

آیا در باز آمدگان میلی برای استفسار این بساط خاموش گاه نیمه خاموش  در این جهان افسار گسیخته باقی می ماند؟

 

نویسنده : محمد صالح زاده (روزنامه نگار) 

منبع : روزنامه صبح ایران ، معین 

انتشار در تاریخ بیست و یکم خرداد سال یکهزار و سیصد و نود و نه در روزنامه صبح ایران ، معین و پایگاه های خبری گیل خبر ، حرف تازه ، خزر آنلاین 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ فروردين ۰۱ ، ۰۲:۲۵
محمد صالح زاده رشتی نژاد