بازنشر ؛ آقای صادقی…
اسطورهای زیستمحیطی به نام البرز و هیرکانی. همین نماد نشان از خردمندی این مردمان در بهرهبرداری از طبیعت بود، سندی اما جاوادانه برای آن. ایشان همانانی هستند که با درخت گفتگو و طبیعت آنچنان برایشان جایگاه والایی داشت که درختان مقدس در گوشهگوشه این دیار در همراهی با کوههای مقدس، ناقوس درهم تنیدگی انسان با طبیعت را مینواخت. اما گسستی که رخ داد نه تنها رابطه معنوی با تمامی داشتهها و میراث معنوی را زدود بلکه این مسئله در همراهی با نحوه زندگی و فرهنگ مصرفگرایی که ما در خود غرق کرده، جهانِ آقای صادقی را چنان دگرگون ساخته که جنگلی را که زمانی حکم مادرش را داشت راحت میکُشد
آقای صادقی…
تعامل واندرکُنش بومیان با عرصههای طبیعی متاثر از عوامل گوناگونی است که در مجموع تحتِ سیطره شرایط طبیعی و انسانی است. رابطه میان انسان و محیط در بومسازگان کوهستانی تابع همان قواعدی است که در دیگر جایگاههای جغرافیای میتوان یافت. تنها یکیاز تفاوتهای عمده آنها شرایط خاص بومسازگان کوهستانی با ویژگیهای چون پیچیدگی و شکنندگی است که این رابطه را ظریفتر میکند.
در مساله حفظ محیطزیست کوهستان و میراثهای طبیعی همچون جنگلهای هیرکانی، رابطه و نقش حضور یا حذف انسان بهعنوانِ یک عامل مضر یا مفید در چند مرحله تاریخی مورد چالش و پرسش بود. در ایران نیز این آزمون و خطا رخ داد. در برههای با حذف عامل انسانی یا ذینفعان بومی از عرصههای طبیعی مانند سیاست طرح خروج دام از جنگل با توجیه ساماندهی زندگی ساکنان جنگل و ارائه خدمات اجتماعی-اقتصادی به اجرا گذاشته شده و در برهه زمانی بعد تعامل و همزیستی بین بومیان بهعنوانِ پارادایم موردِ قبول، جامعیت یافته و استفاده میشود.
در حوزۀ کوهستان البرز و جنگلهای هیرکانی این روابط با فراز و فرودهایی همراه بوده است. طرح خروج دام از جنگل نمونه بارز آن بود. نظر کارشناسان با درهمآمیزی با عامل اجرایی منجر به حذف فیزیکی بومیان در بسیاری از عرصههای جنگلی شد. از دیدگاه کارشناسی و آمار موجود این طرح نه تنها به نتایج دلخواه نرسید بلکه علاوه بر آسیبهای جدی اجتماعی-اقتصادی جنگلنشینان سابق و ساکنین شهرها و روستاهای اطراف کنونی؛ وضعیت جنگلهای هیرکانی و کوههای البرز نیز در بدترین حالت حفاظتی و پایداری خود در چندین دهه اخیر قرار گرفتهاست.
فارغ از مناطق چهارگانه حفاظتی سازمان محیطزیست که اثر ملی، پارک ملی، منطقه حفاظت شده و منطقه شکار ممنوع را دربرمیگیرد و به دلیل رصد مستخدمین سازمان حفاظت محیط زیست، وضعیت تا حدودی مطلوبتر از حیث حفاظت قرار دارد، دیگر عرصههای جنگلی و کوهستانی در معرض انواع تهدیدات میباشند. این تهدیدات بهویژه در مناطق حاشیهای، آنها را بهعنوانِ کانونهای داغ بحران تبدیل کردهاست. مثلا اگر با دیدگاه خسارت به اکوسیستم جنگل نگاه کنیم یکیاز کانونهای آتشسوزیهای هیرکانی در گیلان کوهپایههای جنگلی جنوب لاهیجان و لنگرود است، جاییکه درهم تنیدگی پیچیدهای بین نوع معیشت مردم منطقه با عرصههای طبیعی وجود دارد.
شکلگیری باغهای چای درست در عرصه جنگلی قشلاقنشینانِ مناطقِ گالشنشینِ شرق گیلان، سبب توسعه این عرصههای باغی در دل جنگلهای کوهستانی هیرکانی در همراهی با معیشت دامداری شدهاست. حداقل یکی از ۳ کانون و نقطه ثقل آتشسوزی در جنگلهای هیرکانی، در شرق گیلان، همین منطقه است. چرایی آن هم، به شرایط اقتصادی، اجتماعی فرهنگی موجود در گیلان بر میگردد، یعنی زندگی کنونی ما، دچار دگرگونی ژرفی از اثرات تزریق و هجوم عظیم سرمایههای سرگردان و هدفمند به عرصه معاملات زمین و ارزشیابی غیرمنطقی زمینهای منطقه شدهاست. این مساله در همراهی با چالش تورم افسار گسیخته و عرضه و تقاضاهای، ایجاد فرصتهای جدید درآمدزایی در این مناطق شده و اثرات آن به اشکال گوناگون و با سرعت قابلِ توجهای چهره و منظر این مناطق را دگرگون کردهاست.
موضوع این یادداشت نه خرید و فروش زمین و ساخت بیرویه خانههای دوم (ویلا) بلکه تحرکات کوچک میان بومیان جنگلنشین یا همسایگان بلافصل آنها است که به شیوهای جدید و البته نامطلوب در عرصۀ مناطق کوهستانی و جنگلهای هیرکانی تیشه به ریشه محیطزیست این مناطق میزنند. روابط و تعامل و مدارای میان بومیان این مناطق با محیطزیست کوهستان و جنگل آن دچار تغییر شده است، نگاه مادیگرایانه که برایندی از شرایط اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی حال مردم ایران است، چالشی جدید بر مشکلات موجود حفظ محیطزیست کوهستان اضافه کردهاست. نباید فراموش کرد، بومیان و ذینفعان محلی، یکیاز بزرگترین عوامل اجرایی در به ثمر رسیدن هر نوع فعالیت حفاظتی است. نمونههای از دانش و باور بومی ایشان نشان از این دارد که ایشان برای تداوم حیات آگاه به وابستگی تام به محیط طبیعی بودند.
بهعنوانِمثال در منطقه دیلمان، دامداران در بریدن شاخهها برای آذوقه دام اولاً درختان کهنسالتر را میبریدند که نوعی هرس محسوب میشد و دوماً شاخههای رشد درخت یا همان سرشاخهها را نمیبریدند و چنانچه در جایی مشاهده میکردند بر عامل آن نفرین و ناسزا میگفتند. مردمان روستا هرگز در مسیرهای سیلابی باغ و کشتزار نمیکردند و مسیر رودخانه برای مسیل باقی میماند و یا دامها را برای چرا در فصول و ایام خاصی در دامان طبیعت هدایت میکردند زیرا آگاه بودند که آینده حیات آنها با حفاظت عرصه زیست بومان گره خورده است. لذا ذینفعان یا همان بومیان، یکی از مهمترین مولفههای حفاظت در عرصههای طبیعی، فارغ از قانونمندی جامعه و نظارت دقیق دولتی و دیگر ارگانها و حتی سمنها بودند و باید باشند.
کیست که نداند هیچ فعالیت حفاظتی بدون شریکسازی و سهیم کردن جامعه محلی و البته التزام و اعتقاد ایشان در پاسداری از محیط طبیعی به ثمر نخواهد رسید. این اعتقاد و التزام نیازمند بستری است که ریشههایش علاوه بر فرهنگ و قانون، در اقتصاد نیز عمیق تنیده دارد. آنچه مسلم است مجموعه تخریبهای صورت گرفته و اشاره شده در این یادداشت فقط جزئی از چالشهای هیرکانی و البرز است وگرنه انواع روشهای تخریبی چون جادهسازی، ویلاسازی، قاچاق چوب و… سهم بسیار بزرگتری دارند. رها کردن فرهنگ غنیِ بومیان منطقه که تعاملی جالب توجه حتی تا مرحله تقدس با محیط طبیعی کوهستان و جنگل به همراه داشت در همراهی با جایگزین شدن معیارهای جدید بهعنوانِ اولویتهای زندگی، میراثهای طبیعی را نشانه رفتهاست. هدفگیری که این بار نتیجهای جزء در خطرانداختن زیست ما را در بر نخواهد داشت.
آقای صادقی
آقای صادقی یکی از بومیان البرز در اطراف شهر لاهیجان در استان گیلان است که در کوهپایههای جنگلی درهمتنیده با باغهای چای آن زندگی میکند. آقای صادقی تغییر رفتارش با محیط پیرامونیاش سوژه مطالعه روزمره یادداشتنویسان بودهاست. آقای صادقی از ابتدای تابستان سال ۱۴۰۱، در حوزه جغرافیایی محل زیست خود که اتفاقاً منطبق بر یک حوزه آبریز کوچک است، مجموعهای از اقدامات را انجام میدهد که بهعنوانِ نمونهای عینی از آنچه رفتارش با بومیان سازگار با محیط، آنچنانی که بسیاری از اسلاف آقای صادقی سعی در حفاظت زیست بومش کوشش میکردند، نیست.
شکل ۱. دستهٔ «همیشک» تنها در یک روز برداشت از جنگل هیرکانی
یکی از کارهای آقای صادقی، برداشت هر روزه از توده جنگلی این منطقه است. آقای صادقی هر روز حداقل دو دسته بزرگ از درختچه همیشک (گیاه همیشه سبز کف جنگلهای هیرکانی با شاخ و برگ متناوب اما نوک تیز و انبوه) را بهعنوانِ یکیاز درختچههای کف جنگلهای هیرکانی بریده و به بازار مصرف ارائه میکند (شکلهای ۱ و ۲). محصول این برداشت هر روزه برای برخیاز گلفروشیها جهت استفاده در گلآرایی دستهها و سبدهای گل، ارسال میشود که باتوجه به پول نقدی که در اختیار آقای صادقی قرار میگیرد تجارت پُرسودی است.
این نوع برداشت و با این شکل و حجم به گواهی کسانی که سالها در این مسیر کوهستانی کوهنوردی میکنند بیسابقه بوده است! آقای صادقی این بومی خوشسیما تنها از این طریق در این منطقه کوهستانی به محیطزیست آسیب نمیرساند. از بین بردن پوشش جنگلی و احداث باغ چای تازه، یکی دیگر از کارهای اخیر وی است(شکل ۳).
شکل ۲. برداشت و حمل روزانهٔ همیشک توسط بومیان
البته دو انگیزه باعث شده که آقای صادقی و صادقیها توجهای به توسعه باغهای چای بدهند. از یکسو، رونق تجارت چای در چند سال اخیر، سبب توجه به تولید و فرآوری این محصول شد؛ که این مسآله ماحصل دو رویداد همزمان است. یکی توجه بیش از پیش با محصولات ارگانیک که جامعه ایرانی را درگیر خود کردهاست و طبیعتاً ارزشهایی که چای ایرانی نسبت به برخی از انواع نامرغوب خود دارد. هرچند که بحث ارگانیک بودن چای ایرانی که جای بحث دارد.
همین امر سبب دمیده شدن روح و انرژی تازه به کالبد در حال مرگ صنعت چایی ایرانی شدهاست، هرچند تمامی شواهد نشان از رو به نابودی رفتن آن دارد. امری میمون و تحسینبرانگیز که صرفاً به گرایش مردم به چای بهعلتِ ذائقه مردم به محصولهای ارگانیک است ولاغیر.